سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۸:۳۴ ب.ظ
پوریا قلعه
فـرار نکن تو باید سختی ها را متحمل شوى. ایـن سختی ها صیقل توست
مگر تو نمی خواهی اینه شوی
شفاف شوی ...!؟
بـاید کسى تورا صیقل دهد
تو را با ابریشم که صیقل نمی دهند
تو را بـاید با جسمى سخت (سنگ و سمباده) صیقل داد
نگران نباش .
نگو من چه کار کـرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم ...!؟
دلت باید قـرص باشد
تو که سابقه رحمت مرا (خداوند) دیده اى من (خداوند)به تو چشم دادم ، گوش دادم میبینى که مسیر حـرکت تو را چه خوب تنظیم کرده ام
حالا اگـر چهار روزى چیزى را منع کردم نگران نباش.
با من قهر نکن...
در خـانه ی دیگری نرو...
این تـراژدى براى پاک شدن توست
براى پالایش روح تو.
به من اعتمـاد کن...
۰۵ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۳۴
۱
۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ
پوریا قلعه
«رک بودن»
یعنی من در مورد مسائل مربوط به خودم
با صراحت جواب بدم؛
مثلا
این غذارو دوس ندارم
مهمونی نمیام
حوصله ندارم
و …
«گستاخ بودن»
یعنی من در مورد مسائل شخصی دیگران
مانند رنگ مو، چاق و لاغر بودن، سایز بینی، نوع پوشش، اظهار نظر کنم.
در قالب «رک بودن» به دیگران توهین نکنیم.
۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۰۶
۴
۱
پوریا قلعه
يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۲۳ ب.ظ
پوریا قلعه
دقایقی را که به عیب جویی،
دیگران می گذرانیم،
اگر صرف،
اندیشیدن به عیبهای خود کنیم،
فایده های زیادی می بریم،
که کوچکترین آن خودشناسی است...
امیرالمومنین علی علیهالسلام:
عاقلترین مردم کسی است که
به عیبهای خویش بینا،
و از عیوب دیگران نابینا باشد.
۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۲۳
۳
۱
پوریا قلعه
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
پوریا قلعه
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:
خواهش می کنم به داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
بلافاصله پرستار گفت:
این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد: اما من پولی ندارم.
پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم.
پس پرستار گفت با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
پیش دکتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد… همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
خوب است کمے انسان باشیم…!
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۲۲
۴
۱
پوریا قلعه
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۰۷ ق.ظ
پوریا قلعه
موسی کودکی شیر خوار بود...
او را از ترس فرعون به آب انداختند...
و او در نهایت ضعف و ناتوانی بود...
اما غرق نشد...
اما فرعون در دریا غرق شد؛
در حالی که در نهایت قدرتش بود..
پس هر کس باخدا باشد
ضعفش ضرری نمی رساند
و هر کس بی خدا باشد
قدرتش نفعی نمی رساند
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۰۷
۱
۱
پوریا قلعه
جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۴۴ ق.ظ
پوریا قلعه
علمی که ترا گره گشاید بطلب
زان پیش که از تو جان برآید بطلب
آن نیست که هست می نماید بگذار
آن هست که نیست می نماید بطلب
مولانا
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۴۴
۲
۱
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۴۳ ق.ظ
پوریا قلعه
هیچکس چیزی به آدمی نمیدهد مگر خود او.
و هیچکس چیزی از آدمی دریغ نمیدارد مگر خود او.
«بازی زندگی» یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهدشد .
۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۴۳
۳
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۷ ب.ظ
پوریا قلعه
باهم باشیم ؛
بدون تصاحب یکدیگر
همنوا باشیم ؛
بدون تصرف اندیشه یکدیگر
همکار باشیم ؛
بدون دخالت در کار یکدیگر
همدل باشیم ؛
بدون راهیابی به راز یکدیگر
همنشین باشیم ؛
بدون تجاور به مرزهای یکدیگر
۲۶ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۲۷
۴
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۷ ب.ظ
پوریا قلعه
فرق چوب و عود را آتش معلوم میکند!
هر دو دود میکنند؛
اما یکی راه نفس را میبندد...
دیگری فضا را معطّر میکند...
خشم همان آتش است!
چوب یا عود بودن آدمی به وقت
خشم آشکار می شود
۲۶ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۷
۱
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۵۰ ب.ظ
پوریا قلعه
با آدم های ترسو معاشرت نکنید
اگه از ترس خودتونو نکشن
ولی “حتما رویاهاتونو نابود میکنن” ...
۲۶ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۵۰
۱
۰
پوریا قلعه