.::التماس دعا::.

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۱۱ ق.ظ پوریا قلعه
چه زیبا گفت دکتر شریعتی

چه زیبا گفت دکتر شریعتی

اﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

 

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ!

 


ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ!
ﺍﻣﺎ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ، ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ!

 

ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ
ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫﻮﺱ!

 

ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨﻢ!

 

ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ
ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ!

 

ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ "ﺍﻧﺴﺎﻥ" ﺧﻄﺎﺏ میکنند...

۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۸:۱۱ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۱۶ ق.ظ پوریا قلعه
بفهمیم چی میخواییم... دنیا یا سرای آخرت

بفهمیم چی میخواییم... دنیا یا سرای آخرت

زمان؛


نه می‌گذرد و نه صدایی دارد
آنکه می‌گذرد، ما هستیم
و آنچه صدا می‌دهد، قلبمان است!

۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۱۶ ۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۲۹ ق.ظ پوریا قلعه
تو تنها نیستی.... خدا را داری

تو تنها نیستی.... خدا را داری

اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد.
اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد.

 اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد.
اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد.

بیائیم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب است نسبت به خداوند مهربان داشته باشیم. باور کنید همان خواهد شد.
خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد.
 از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و هر لحظه مانند یک پدر و فرزند با هم صحبت کنید.
شکرگزارش باش. راحت خواسته ات را با زبان ساده بهش بگو... بعد منتظر نتایج عالی باش.
تو تنها نیستی.... خدا را داری

۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۰۹ ق.ظ پوریا قلعه
بیا مهربان باشیم

بیا مهربان باشیم

اگر زشتی کند دنیا، بیا تا مهربان باشیم
و اگر پستی کند با ما، بیا تا مهربان باشیم

 

اگر آلام جان باشد، اگر بارش گران باشد
و اگر نا مهربان باشد، بیا تا مهربان باشیم

 

اگر دل را بیازارد، سرش سنگ ستم بارد
... و در او تخم غم کارد، بیا تا مهربان باشیم

 

اگر مهتاب شد پنهان، اگر خورشید شد سوزان
و اگر مشکل نشد آسان، بیا تا مهربان باشیم

 

اگر گلها ز هم پاشید، دل دریاچه ها خشکید
و مرغان چمن کوچید، بیا تا مهربان باشیم

 

خوشی و غم نمیماند، زیاد و کم نمیماند
چو دنیا هم نمیماند، بیا تا مهربان باشیم

 

جهان بی مهربانی سرد، و دلها خانه های درد
مرو ای مهربان برگرد، بیا تا مهربان باشیم...

۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۰۹ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۲۸ ق.ظ پوریا قلعه
حقیقت نیکوکاری

حقیقت نیکوکاری

۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ پوریا قلعه
خواهرم حجاب!

خواهرم حجاب!

یه روز یه خانم مثل هر روز بعد ازکلی آرایش کنار آینه ،پوشش نامناسب راهی خیابونای شهرشد. همینطوری که داشت می رفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش را جلب کرد:خواهرم حجابت
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن

نگاه کرد،دید یه جوون ریشوئه
ازهمونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار
به دوستش گفت باید حال اینو بگیرم،وگرنه خوابم نمیبره. تصمیم گرفت مسیرش و به سمت اون آقا کج کنه ویه چیزی بگه دلش خنک شه

وقتی مقابل پسر رسیدچشماشو تا آخر باز کرد و دندوناشو روی هم فشار داد وگفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با اون ریشای مسخره ات، بعدشم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن ، پسر سرشو رو به آسمون بلند کردو گفت: خدایا این کم رو ازمن قبول کن

پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زدو به یک بار حمله کردو به زور اورا به سمت ماشینش کشید. دختر شروع کرد به داد و فریاد، اما اینار کسی جلو نیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد، اماهمه تماشاچی بودن ، هیچکس ازاونایی که تو خیابون بهش متلک می انداختن وزیباییشو ستایش می کردن 'حاضر نبودن جونشو به خطر بندازن

 دیگه داشت نا امید می شد دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه، آهای بی غیرت ولش کن، مگه خودت ناموس نداری ، وقتی بهشون رسید ،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو.و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد

دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست وپاش می لرزید و پلیس رسیده بود یکدفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید جوون ریشو از همونا که پیرهن روی شلوار میندازن و ازهمونا که ب نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خون و ناخوادآگاه یاد دیروز افتاد...

۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۱۵ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۷ ب.ظ پوریا قلعه
خود گنه کاریم

خود گنه کاریم

خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم
غافل از خود دیگری را هم قضاوت می کنیم

 

کودکی جان میدهد از درد و فقر و ما هنوز
چشم می بندیم و هر شب خواب راحت می کنیم

 

 

👤شیخ بهایی

۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۵۰ ب.ظ پوریا قلعه
پرواز کن

پرواز کن

بازیگر زندگی باشیم
نه بازیچه آن

یادت باشد
 قبل ازپرواز در بیرون،در درون خودت پرواز کن!

از یاد مبر
وقتی«چلچله ها»برایت آواز می خوانند
فرصتی به«کلاغ »نده تا برایت قار قارکند...

۰۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۵۰ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
تحمل کن

تحمل کن

روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .
مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زم زمه کرد

 

درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری .

 

این سوزن منبع درامد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی!  

درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی امد بیاد اوریم
خوبی های که از جانب ان شخص
یا فوایدی که از ان انسان و  وسیله یا حیوان
 در طول ایام به ما رسیده ,
ان وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ...

۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۱۸ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۵۱ ب.ظ پوریا قلعه
ثروت

ثروت

بزرگی که در ثروت، قارون زمان خود بود اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع کرد جگر‌گوشگان خود را حاضر کرد و گفت :

ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال، زحمت‌های سفر و حضر کشیده‌ام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشرده‌ام ، هرگز از محافظت اموال غافل مباشید و به هیچ وجه دست به خرج آن نزنید

اگر کسی با شما سخن گوید که پدر شما را در خواب دیدم حلوا میخواهد، هرگز به مکر آن فریب نخورید که آن من نگفته باشم و مرده چیزی نخورد

اگر من خود نیز به خواب شما بیایم و همین التماس کنم، بدان توجه نباید کرد که آن را خواب و خیال و رویا خوانند. چه بسا که آن را شیطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگی نخورده باشم در مُردگی تمنا نکنم
این بگفت و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد

۰۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۵۱ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه