پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:
خواهش می کنم به داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
بلافاصله پرستار گفت:
این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد: اما من پولی ندارم.
پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم.
پس پرستار گفت با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
پیش دکتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد… همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
خوب است کمے انسان باشیم…!
بله. دنیا تا حدود زیادی چنین خاصیتی دارد. اما آنقدر کند و گنگ و ظریف است که اگر دید قدرتمندی نباشد، این خاصیت را نمیبینیم.
اگر شهری با کشوری درست درمان است، یک سری ایثار ها شده. حتما مردم ش به همدیگر رحم کردند که خدا هم به آن دیار رحم کرده.
باید با هم مهربان باشیم.