.::التماس دعا::.

چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۱ ب.ظ پوریا قلعه
کلام های امید بخش

کلام های امید بخش

باب باتلر در سال ١٩۶۵ در "انفجار مین" زمینی در ویتنام "پاهایش" را از دست داد؛ "قهرمان جنگ" شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت. 

بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از "قلب انسان" نشأت می‌گیرد.

یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در "آریزونای آمریکا،" کار می‌کرد که ناگهان صدای فریادهای "ملتمسانۀ" زنی را از منزلی نزدیک کارگاهش شنید.

صندلی چرخ‌دارش را به آن سو هدایت کرد امّا بوته‌های درهم و انبوه "مانع" از حرکت صندلی چرخ‌دار و رسیدن او به منزل مزبور می شد.
از صندلی‌اش پایین آمد و "روی سینه" در میان خاک و خاشاک و بوته‌ها خزید؛ اگرچه سخت دردناک بود، امّا توانست راه خود را باز کرده پیش برود.

خودش تعریف می‌کند که؛
"باید به آنجا می‌رسیدم، هر قدر که

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۴:۳۱ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ق.ظ پوریا قلعه
پند پدر به پسرش

پند پدر به پسرش

"صاحبدلی" روزی به "پسرش" گفت: 

برویم زیر "درخت صنوبری" بنشینیم.

 

پسر در کنار پدر "راهی" شد. 

پدر دست در "جیب" کرد و مقداری "سکه طلا" از جیب خود بیرون آورد و  بر زمین نهاد. 

 

 گفت: پسرم می خواهی "نصیحتی" به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که "رفع مشکلی اساسی" از زندگی خود بکنی؟

 

پسر فکری کرد و گفت:

پدرم بر من

ادامه مطلب...
۰۵ آذر ۹۹ ، ۰۱:۲۴ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۳ ق.ظ پوریا قلعه
عمق واقعى

عمق واقعى

تا زمانیکه به عمق واقعی انسانها 

پی نبرده‌ای دوستشان نداشته باش!

زیرا عمیق ترین زخمها،

زخم خنجر کسی است ڪه

با تمام وجود دوستش داشتی ...

۰۵ آذر ۹۹ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۴ ب.ظ پوریا قلعه
دعوای زرگری

دعوای زرگری

در "روزگاران قدیم" هر گاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از "دکان‌های زرگری" می‌شد و از کم و کیف و عیار و "بهای جواهر" پرسشی می‌کرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر می‌کرد تا وارد "معرکه" شود.
 
زرگر دوم که به "بهانه‌ای" خود را نزدیک می‌کرد به مشتری می‌گفت که همان جواهر را در

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۴ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۱ ب.ظ پوریا قلعه
پادشاه و دو پسر

پادشاه و دو پسر

"پادشاهی" چند پسر داشت، یکی از آنها کوتاه قد و لاغر اندام و بدقیافه بود ولی دیگران همه قدبلند و زیبا روی بودند.

شاه به او با نظر نفرت و خواری می نگریست، و با آن نگاهش او را تحقیر می کرد. آن پسر از روی هوش و بصیرت فهمید که چرا پدرش با نظر "تحقیرآمیز" به او می نگرد، به پدر رو کرد و گفت:

ای پدر! "کوتاه خردمند" بهتر از "نادان قد بلند" است، چنان نیست که هرکس قامت بلندتر داشته باشد، ارزش او بیشتر است.

اتفاقا در آن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرا رسید. نخستین کسی که

ادامه مطلب...
۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۰۱ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ پوریا قلعه
ظاهر و باطن

ظاهر و باطن

انسانها را
با ظاهرشان
قضاوت نکنید
ممکن است
یک قلب ثروتمند
در زیر یک کت کهنه
پنهان باشد...

۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۵ ب.ظ پوریا قلعه
زن هاى عاشق گیر میدهند!

زن هاى عاشق گیر میدهند!

من که میگویم ؛ "گیر دادنِ زن ها اصلاً چیز بدی نیست..."

 

زنی که گیر میدهد،

یعنی تو را دوست دارد ،زیاد هم دوست دارد..

زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش مهم است،

میترسد که از چشمانت افتاده باشد..

زنی که برایش مهم باشد که تو محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج میکنی ،کاملاً معصومانه ،ترسِ از دست دادنِ تو را دارد ... زنی که با بی توجهی ات بغضش میگیرد ،

بی پناه است و جز تو کسی را ندارد ...

غر زدن و گیر دادن ...

شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...

 

زنی که دوستت ندارد، گیرهایش را جای دیگری میدهد

محال است زنی بی عشق ، پسرش را روی بالش بگذارد ...

این به تو بستگی دارد ...

که زنی که کنارت نفس می پکشد ،عاشقت باشد یانه!

نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد... 

 

زن های عاشـــ♥️ـــق گیر میدهند

زن های وفادار، بیشتر...!!!

۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۳:۳۵ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۱ ب.ظ پوریا قلعه
دوست داشتن

دوست داشتن

به دست آوردن کسی که دوستش داری

 

تازه اول ماجراست...

 

دوست داشتن نگهداری می خواهد...

۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۳:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۶ ب.ظ پوریا قلعه
زندگى کن، شاد باش...

زندگى کن، شاد باش...

عمر میگذرد

و من بیش تر میفهمم

که هیچ چیز در دنیا

ارزش گریه کردن را ندارد!

ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم

در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دور میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم!

شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...

از غصه هایت فرار کن

در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛

و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو...

زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد،

چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد

 

فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی...

۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۷ ب.ظ پوریا قلعه
یک دعا از ته قلب

یک دعا از ته قلب

یک ترانه می تواند 

لحظه ای را تغییر دهد

یک ایده می تواند

 دنیایی را عوض کند

یک قدم می تواند 

سفری را آغاز کند

اما

یک دعا می تواند 

هر ناممکنی را ممکن کند...

 

 

"درسته سرنوشت نوشته شده و تقدیر ما از پیش تعیین شده است ولى دعا میتونه از فضا، زمان، مکان و حتى ابعاد با سرعتى فراى تصور عبور کنه... به قبل از همهء آفرینش! به جایى که دارن تقدیرتو مینویسن! اونجاست که حتى نویسنده سرنوشت به درخواست تو سرنوشتتو مینویسه، فقط باید به بزرگى و مهربونى خدا باور داشت و زندگیمون رو بر اساس رضایت ❤️الله❤️ تنظیم کرد"

۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه