.::التماس دعا::.

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶ ب.ظ پوریا قلعه
سنگریزه

سنگریزه

شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی می‌کرد...

 

چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی می‌گذشت با وجود اینکه در همچین منطقه‌ای زندگی می‌کرد، بقیه‌ی اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد...

 

یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگ‌ریزه برایش دلنشین بود اما می‌ترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.!

 

چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی این‌بار خودش سنگ‌ریزه‌ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ‌ریزه‌ها چاه به مشکلی بر نمی‌خورد.!

 

مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ‌ریزه‌های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.!

 

"دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود..."

 

* مطمئن باشید؛ تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد...*

۱۶ دی ۹۹ ، ۲۲:۴۶ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۴ ب.ظ پوریا قلعه
خدا کنه تا صبح نباشی

خدا کنه تا صبح نباشی

مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستت دارم. من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند. همیشه شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند.
میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمی‌شد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی ... این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که

ادامه مطلب...
۱۵ دی ۹۹ ، ۲۳:۲۴ ۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۵ ب.ظ پوریا قلعه
حواستان هست ؟!

حواستان هست ؟!

ملتِ بی سواد ، زاده نمی شود
ساخته می شود ... !

بی سوادیِ حقیقی ، ربطی
 به معلومات و تحصیلات ندارد !
بی سوادی یعنی ؛ شبکه ی
 محبوبِ اجتماعی را که باز می کنی ؛

تمامِ صفحات ، پر باشد از
 روزمرگیِ آدم معروف ها ،
مسخره بازیِ معروف نماها ،
قضاوت هایِ بی سر و ته ،
و توهین هایِ شرم آور ... !

نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد ،

نه از چهار کلام حرفِ حساب ... !


بی سوادی یعنی ؛ تویِ صفحه
و روی پروفایلت بنویسی ؛
به بهشت نمی روم اگر مادرم آن جا نباشد

و کمی آن طرف تر ، مادرت
 از بی توجهی ات بغض کرده باشد
بی سوادی یعنی ؛ مسیرِ تمامِ لباس فروشی و
آرایشگاه هایِ شهر را از حفظ باشی ،
اما حتی یک بار هم گذرت به
کتابفروشی نیفتاده باشد ...
این بی سوادیِ مدرن ؛
دارد فرهنگمان را از ریشه می خشکانَد

 

حواستان هست ؟!

۱۵ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۷ ب.ظ پوریا قلعه
زندانیِ ذهن

زندانیِ ذهن

برای داشتن یک زندگی زیبا فرق نمی کند
در چه خانه ای زندگی می کنی،
چه لباسی می پوشی
و یا حتی چند سال سن داری،
زندگی را تو با ذهن خودت می سازی.

اگر خودت را زندانیِ ذهن کنی
نمی توانی زندگی زیبایی داشته باشی
زیبایی ها در ذهن شکل می گیرند.
پس زندگی رو سخت نگیر،
زندگی رو محدود نکن
در لباس و خانه و مقداری اسکناس.
زندگی انقدرها کوچک نیست.
زندگی وسیع است
به وسعت فکر تو؛
و دریای اندیشه بی نهایت است.
همه چیز به تفکر تو بستگی دارد
به اینکه تو چه چیزی می‌خواهی
و در زندگی به دنبال چه می‌ گردی

۱۳ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۷ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۸ ب.ظ پوریا قلعه
بی حوصله و کم طاقت

بی حوصله و کم طاقت

گاهی چه قدر بی حوصله و کم طاقت میشوم وقتی دعایم به اجابت نمیرسد چشم میبندم و لحظه ای تامل میکنم جور دیگری میبینم

خداوندا!

گاهی یادم میرود چیزهایی که امروز دارم پاسخ دعاهای چند سال پیشم هست
گاهی یادم میرود بنده هستم و صلاحم را تو بهتر میدانی
گاهی هم شاید باید گوشه ای خلوت کنم و یک دل سیر گریه کنم و بگویم:
"پروردگارا ببخش آن گناهی را که  سبب حبس و برآورده نشدن دعایم میشود"
مراببخش به خاطر تمام لحظاتی که بودی و حضورت را احساس نکردم و نا امید بودم . ببخش همه را صدا زدم و هر دری را زدم ، جز نام تو و درگاه تورا .
ببخشم برای تمام لحظاتی که منتظرم بودی و من نبودم . ببخشم برای تمام گله هایی که کردم و نفهمیدم که گاهی از سر حکمت نمیدهی و از سر رحمت دادی و تشکر نکردم  .
و در نهایت بر تو توکل میکنم ،
چه زیبا گفتی:
«الیس الله بکاف عبده»
 "آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟"

۱۳ دی ۹۹ ، ۲۱:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۲۷ ب.ظ پوریا قلعه
واقعیت پشت سکوت!

واقعیت پشت سکوت!

مردم از اینکه ساکت باشند می ترسند، زیرا در سکوت ممکن است چهره هایشان چیزی را نشان بدهد که آنها نمی خواهند بگویند، آنان احساس بهتری دارند اگر به صحبت کردن ادامه دهند و دو طرف سرگرم حرف زدن باشند و واقعیت پشت کلام پنهان بماند...

۱۳ دی ۹۹ ، ۱۴:۲۷ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹ ق.ظ پوریا قلعه
مجموعه عکس و کلیپ 1399/10/13

مجموعه عکس و کلیپ 1399/10/13

گرچه ریزد خون من آن دوست رو
پای کوبان جان بر افشانم بر او

 

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند

 

چون جهند از دست خود دستی زنند
چون رهند از نقص خود رقصی کنند

 

 

برای دیدن مجموعه عکس و کلیپ روی ایکون زیر کلیک کنید

 

۱۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۲۹ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۵۵ ب.ظ پوریا قلعه
نصیحت مدیر دانشگاه هلسینکی فنلاند به والدین

نصیحت مدیر دانشگاه هلسینکی فنلاند به والدین

بر حذر باشید از اینکه برای فرزندانتان واحد مسکونی بسازید یا منزلی خریداری کنید
یا اینکه زمینی جهت سرمایه گذاری برایشان بخرید یا برایشان در بانک سرمایه گذاری کنید.

اگر دارایی تان زیاد است فرزندانتان را بارور(تقویت) کنید  نه اینکه جایی و مکانی را برایشان بارور کنید.

 تمام پول های زیادی تان را برای پیشرفت خودشان صرف کنید. به بهترین مدرسه ها و دانشگاه ها بفرستینشان ، بهترین علوم را به آنها آموزش دهید و برنامه ریزی کنید حداقل دو زبان را یاد بگیرند و اگر امکان داشت سه زبان و یا چهار زبان.

به آنها بفهمانید که موفقیت در

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۹۹ ، ۲۰:۵۵ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۴ ق.ظ پوریا قلعه
متنی بسیار زیبا از پرفسور سمیعی👌

متنی بسیار زیبا از پرفسور سمیعی👌

مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ
میلِ ترکیبیِ بالایی دارند

کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید
ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست

پس وای بر جمعی که لب را
بی تامل وا کنند
چرا که کم داشتن و زیاد گفتن
مثلِ نداشتن و زیادخرج کردن است

۱۲ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۴ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ق.ظ پوریا قلعه
زن ها

زن ها

زن ها تا وقتی کم سن و سالند عشق برایشان همه چیز است.

آب و نان، خواب و خوراک...

چشمشان را به روی نقطه ضعف های طرف مقابل می بندند.

همین که عاشقشان باشد کفایت می کند...

دلشان گرم بوسه های یکهویی، بغل کردن های یکهویی، غیرتی شدن های یکهویی، قهر و آشتی کردن ها و همه این دیوانگی های عاشقانه می شود.

 

اما زن ها هر چه سنشان بالاتر برود الویت رابطه برایشان امنیت می شود نه عشق...

به دنبال یک تکیه گاه می گردند...

کسی که خوب بلد است اضطراب یک زن را آرام کند...

زن ها برای اشک هایشان، دلتنگیهای گاه و بیگاهشان یک درک مردانه میخواهند...

 

دلشان میخواهد چشم هایشان را ببندند و برای لحظاتی همه ترس شان را از آینده بسپارند به یک آغوش مردانه...

زن ها برای دنیای عمیق و بزرگشان یک مرد بزرگ میخواهند...

۱۱ دی ۹۹ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه