.::التماس دعا::.

۵۲۰ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ پوریا قلعه
چه زیبا میشد این دنیا

چه زیبا میشد این دنیا

چه زیبا میشد این دنیا 
               اگر شاه و گدا کم بود
اگر بر زخم هر قلبی
                همان اندازه مرهم بود
چه زیبا میشد این دنیا
                اگر دستی بگیرد دست
اگر قدری محبت را
                 به ناف زندگانی بست
چه زیبا میشد این دنیا
                 کمی هم با وفا باشیم
نباشد روزگاری که
                 نمک بر زخم هم پاشیم
چه زیبا میشد این دنیا
                 نیاید اشک محرومی
زمین و آسمان لرزد
                 ز آه و درد مظلومی
چه زیبا میشد این دنیا
                 شود کینه ز دلها گُم
اگر بشکستن پیمان
                 نگردد عادت مردم

۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۱:۵۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ پوریا قلعه
بی حوصلگی

بی حوصلگی

خودت را 
به هیچ زبانی 
برای کسی 
ترجمه نکن 
آنکس که دوستت دارد 
باید همه آنچه که هستی را 
از لا به لای حرف های نگفته ات 
از عمق نگاه ساده ات از 
حسادت دستهای مهربانت  بفهمد
آدمها رااز روی عکس هایشان نشناسید…
آدمها ازبی حوصلگی هایشان…
ازخستگی هایشان…
ازدلتنگی ها…
ازغصه هایشان…
عکس نمی گیرند!

۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ق.ظ پوریا قلعه
بهترین و بدترین

بهترین و بدترین

مخرب ترین عادت:  نگرانی
بزرگ ترین لذت:  بخشش
بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار:کمک به دیگران

 

زشت ترین ویژگی شخصیت:خودخواهی
بزرگ ترین مایه  طبیعی انسان: جوانی
بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر

 

قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
بدترین فقر : یأس

 

مهلک ترین سلاح: زبان
پرقدرت ترین جمله : من می توانم
بزرگ ترین سرمایه : ایمان
بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
 
زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.

۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۲ ق.ظ پوریا قلعه
مادر گفت: دردت به جانم!

مادر گفت: دردت به جانم!

وقتی بچه بودیم، مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهارقاچ می کرد و می خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت ها مچش را می گرفتیم و می گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می خوره. و می خندیدیم. مادرم هم می خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می افتند، چاره ای جز خندیدن نداشت.
مادرم زن خانه بود (و هست). زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت هایی هم که می آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه هایش سری به ما می زد. دست خالی نمی آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم.
وقتی پدرم از سر کار می آمد، می دوید جلوی در. دست هایش را که لابد از شستن ظرف ها خیس بودند، با دستمالی پاک می کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می بافت و من و خواهرم مثل دو تا

ادامه مطلب...
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۲ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۸ ق.ظ پوریا قلعه
مرد اسب سوار

مرد اسب سوار

مردی سوار بر اسب به سرعت میتاخت شخصی کنار جاده پرسید کجا میروی؟
گفت نمیدانم از اسب بپرس!

 

 

  • این داستان زندگی خیلی هاست، سوار بر اسب عادتهایشان میتازند بدون اینکه بدانند کجا میروند 
۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴ ق.ظ پوریا قلعه
یاد بگیریم

یاد بگیریم

 باهم باشیم ؛
 بدون تصاحب یکدیگر

همنوا باشیم ؛
 بدون تصرف اندیشه یکدیگر

 همکار باشیم ؛
 بدون دخالت در کار یکدیگر

 همدل باشیم ؛
 بدون راهیابی به راز یکدیگر

 همنشین باشیم ؛
 بدون تجاور به مرزهای یکدیگر

چه خوبه که کلید باشیم نه قفل
نوازش باشیم نه سیلی
باهم بخندیم نه به‌هم 
راه باشیم نه سد
درک کنیم نه ترک 
نمک لحظه ها باشیم نه نمک زخمها.....

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ق.ظ پوریا قلعه
زن و عشق

زن و عشق

هیچ زنی را در هیچ کجایِ دنیا
نمی توانی پیدا کنی
که به یکباره عاشقِ مَردی شود!
زن ها،
آرام آرام در یک مَرد جوانه میزنند
اما امان از وقتی که زنی در وجودِ مَردش ریشه بدواند ...
این جور عشق هایِ یک زن را هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد ...!
حالا می خواهد تبرِ زمان باشد ،
یا حتی تبرِ مرگ ...

اما چرا،
همیشه یک استثناء وجود دارد!
و آن برای از ریشه خشکاندنِ یک زن، خیانت به عشق ِاوست...

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۲۳ ب.ظ پوریا قلعه
خاک

خاک

خاک شد هر که در این خاک زیست 

خاک چه داند که در این خاک کیست

سر انجام که باید از این خاکـ رفت

خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت

۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۸:۲۳ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
کلیپ و عکس

کلیپ و عکس

حجم فایل: 10MB

 

برای رفتن به صفحه دانلود کلیک کنید

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ق.ظ پوریا قلعه
چتر خدا

چتر خدا

در حیرتم از خلقت آب، 
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا می‌کند . 
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش می‌کند .
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز می‌کند .
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ می‌کند .
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می‌شود .
ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می‌گردد .
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با خدا است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است

بگذار سرنوشت 
هر راهی که میخواهد برود. 
ما راهمان جداست. 
ما راهمان خداست. 
بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند
یادت باشد ما چترمان خداست ...

۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه