.::التماس دعا::.

۵۱۶ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۵۱ ب.ظ پوریا قلعه
رابطه

رابطه

برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!
هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمیماند!
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید میمیرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید میمیرند!
رابطه هایتان را به به بهانه زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند ..
رابطه ها جان دارند و جاندار ها میمیرند!
برای هزارمین بار میگویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک میمیرند!..
نگذارید که این گلدان ها هی بمیرند و هی بروید گلدان تازه ای بخرید!
کشتن این همه گلدان منجر به پیدا کردنِ گلدانی جادویی که خود به خود تا ابد زنده بماند نمیشود!

 

مهدیه لطیفی

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۶:۵۱ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
عروس و مَرد!

عروس و مَرد!

دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد
موعد عروسی فرا رسید
مردم میگفتند؛چه خوب
عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد
۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد

مرد هیچ‌وقت نابینا نبود...!

او فقط مَــرد بود

شک نکن " دنیا همین است:
.
مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ق.ظ پوریا قلعه
خودکار

خودکار

یک جاهایی بدون اینکه کسی متوجه شود
ناگهان جوهـرت ته میکشد ...
هی روی کاغذ کشیده میشوی
اما فقط جـا می اندازی
مُدام میکشند ..
تکانت میدهند
با تمامِ قدرت ...یادشان میرود چقدر برایشان بودی 
چقدر قطع و وصل شدی بخاطرشان !
خیلی جاها کمرنگ شدی که اذیت نشوند
و چه جاها که پر رنگی ات قند در دلشان آب کرد ...
ولی حالا
اصلا توجهی نمیکنند که چیزی از تـو باقی نمانده !
نمیفهمند که چقدر خودت را کم آورده ای ...
به آسـانی
دست میکشند ...
رها میکنند !
چون دیگر به کارشان نمی آیی ...
از من میشنوی
مراقبِ جوهـرت باش
خیلی ها ارزشش را ندارند
که بخاطرشان خط خطی شوی

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۰:۵۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۶ ب.ظ پوریا قلعه
سیب و دختر

سیب و دختر

دخترکی دو سیب در دست داشت 
مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی ؟ 

دخترک یک گاز بر این سیب زد 
و گازی به آن سیب !

لبخند روی لبان مادر خشکید !
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : 
بیا مامان!
این یکی شیرین تره!!!!!!

مادر خشکش زد ...
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود ...!
 

هر قدر هم که با تجربه باشید ، قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید 
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .....

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۶ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
کمپوت

کمپوت

شاید فکر کنید یه عکس معمولى از دوران جنگ باشه،ولى متن زیر رو بخونید تا با ماجراى این عکس اشنا بشین...

ماجرای عکس:


ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم :چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!


+ لعنت برکسانى که با اختلاس ها یا دروغ هاشون خون همچین آدمایى رو پایمال و خون مردم عزیزمان ایران را توی شیشه کردن!

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۵ ب.ظ پوریا قلعه
اجل

اجل

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

 

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۳:۰۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ پوریا قلعه
قدر زندگیتان را بدانید!

قدر زندگیتان را بدانید!

نگاه همه به پرده سینما بود.
جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت 
چهار دقیقه دیگر هم گذشت 
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!

صدای همه درآمد.

اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید...

 

جمله زیرنویس فیلم: "این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید."

 

  • قدر زندگیتان را بدانید! 😔🙏🏻
۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
نور  خدا

نور  خدا

هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است
دقت  بکنی  نور  خدا   داخل  خانه  است


در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟


اینگونه   چرا   در   پی  اثبات   خداییم؟
همسایه ی ما  گشنه  و ما سیر  بخوابیم


در خلقت  ما راز  و معمای  خدا  چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟


برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش
چنگی  به  نقابت  بزن  و مال خودت باش


تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب  است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است


شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست
باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست


گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست
نزدیکترازخون و رگ گردنمان هست...

۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۵ ب.ظ پوریا قلعه
کاش دنیا مثل قدیما بود

کاش دنیا مثل قدیما بود

ما بچه بودیم ...

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب...
۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۷ ب.ظ پوریا قلعه
گرسنگی

گرسنگی

داستان عجیب میلیاردری که کنار پولهایش از گرسنگی مرد!

 رود روتشیلد، میلیاردر بریتانیایی در دهه 20 میلادی، بقدری ثروتمند بود که در برخی موارد به دولت بریتانیا وام داده بود.

او یک روز وارد گاوصندوق امن و غیر قابل نفوذ خود شد و درب گاو صندوق اشتباهاٌ از روی سهل انگاری خود به روی او بسته شد.

هر چه صدا کرد هیچ کس صدایش را نشنید، غیبت چند روزه او هم عادی بود، و در آخر در کنار طلا و پول های خود از گرسنگی جان سپرد، می گویند او با بریدن انگشت خود، با خون خودش روی دیوار نوشته بود: ثروتمند ترین مرد جهان از گرسنگی در کنار پول هایش می میرد.

۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۶:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه