.::التماس دعا::.

۵۲۰ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۴۵ ب.ظ پوریا قلعه
در زندگی یاد گرفتم

در زندگی یاد گرفتم

با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت ....!!

۰۴ دی ۹۸ ، ۱۶:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۳۹ ب.ظ پوریا قلعه
هر روز، روز آخر من و توست!

هر روز، روز آخر من و توست!

ﺩلی ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺭﺍ گر ﺯ کرﻡ شاﺩ ﮐﻨﯽ
بهْ ز صد مسجد ویرانه که آباد کنی ...

شیخ بهایی

 

 

در این روزهای آخر عمرت
اگر نیاز هم نداشتی گاهی
بی ‌بهانه و بی ‌تخفیف خرید کن ...

۰۴ دی ۹۸ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۲۸ ب.ظ پوریا قلعه
پای برهنه

پای برهنه

برهنگی زنان را دیدیم و فریاد کشیدیم

اما پاهای برهنه کودکان را دیدیم و سکوت کردیم

شاید هنوز راه درازی در پیش داریم تا بفهمیم که گناه برهنگان را به پای خودشان مینویسند

اما گناه پاهای برهنه را به پای کی؟

میتونی کمک کن، حتی به 1 نفر...

 

 

هی گنه کردیم و گفتیم خدا 
می بخشد...
عذر آوردیم و گفتیم خدا 
می بخشد...
آخر این بخشش و این عفو و کرامت تا کی...!!!
او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی...!!!
بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست...
آی مردم به خدا روز حسابی هم هست...
زندگی در گذر است...
آدمی رهگذر است....
زندگی یک سفر است....
آدمی همسفر است...
آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است...

         "رهگذر میگذرد...

۰۴ دی ۹۸ ، ۱۶:۲۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۰۸ ب.ظ پوریا قلعه
فهم عشق مادر

فهم عشق مادر

لاف عشق می زنی
و رنگ چشم های مادرت را 
فراموش کرده ای! 


آنکه از عشق گفت و مادرش 
را نشناخت!


به عشقش شک کن

۰۳ دی ۹۸ ، ۱۲:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۵۱ ب.ظ پوریا قلعه
رابطه

رابطه

برای هزارمین بار می گویم که رابطه ها را باید ساخت!
هیچ رابطه ای خود به خود خوب نیست، هیچ رابطه ای خود به خود زنده نمیماند!
گلدان را بی آب دادن اگر رها کنید میمیرد، رابطه ها را به امید زمان رها کنید میمیرند!
رابطه هایتان را به به بهانه زمان رها نکنید! زمان دشمن سرسخت رابطه هاست.
رابطه ها گلدان مصنوعی نیستند که تا ابد لبخند زنان و صاف صاف باقی بمانند ..
رابطه ها جان دارند و جاندار ها میمیرند!
برای هزارمین بار میگویم که رابطه ها را اگر هر روز نوازش نکنید بی شک میمیرند!..
نگذارید که این گلدان ها هی بمیرند و هی بروید گلدان تازه ای بخرید!
کشتن این همه گلدان منجر به پیدا کردنِ گلدانی جادویی که خود به خود تا ابد زنده بماند نمیشود!

 

مهدیه لطیفی

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۶:۵۱ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
عروس و مَرد!

عروس و مَرد!

دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد
موعد عروسی فرا رسید
مردم میگفتند؛چه خوب
عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد
۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد

مرد هیچ‌وقت نابینا نبود...!

او فقط مَــرد بود

شک نکن " دنیا همین است:
.
مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ق.ظ پوریا قلعه
خودکار

خودکار

یک جاهایی بدون اینکه کسی متوجه شود
ناگهان جوهـرت ته میکشد ...
هی روی کاغذ کشیده میشوی
اما فقط جـا می اندازی
مُدام میکشند ..
تکانت میدهند
با تمامِ قدرت ...یادشان میرود چقدر برایشان بودی 
چقدر قطع و وصل شدی بخاطرشان !
خیلی جاها کمرنگ شدی که اذیت نشوند
و چه جاها که پر رنگی ات قند در دلشان آب کرد ...
ولی حالا
اصلا توجهی نمیکنند که چیزی از تـو باقی نمانده !
نمیفهمند که چقدر خودت را کم آورده ای ...
به آسـانی
دست میکشند ...
رها میکنند !
چون دیگر به کارشان نمی آیی ...
از من میشنوی
مراقبِ جوهـرت باش
خیلی ها ارزشش را ندارند
که بخاطرشان خط خطی شوی

۰۲ دی ۹۸ ، ۱۰:۵۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۶ ب.ظ پوریا قلعه
سیب و دختر

سیب و دختر

دخترکی دو سیب در دست داشت 
مادرش گفت : یکی از سیب هاتو به من میدی ؟ 

دخترک یک گاز بر این سیب زد 
و گازی به آن سیب !

لبخند روی لبان مادر خشکید !
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش نا امید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : 
بیا مامان!
این یکی شیرین تره!!!!!!

مادر خشکش زد ...
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود ...!
 

هر قدر هم که با تجربه باشید ، قضاوت خود را به تاخیر بیاندازید 
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .....

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۶ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
کمپوت

کمپوت

شاید فکر کنید یه عکس معمولى از دوران جنگ باشه،ولى متن زیر رو بخونید تا با ماجراى این عکس اشنا بشین...

ماجرای عکس:


ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم :چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!


+ لعنت برکسانى که با اختلاس ها یا دروغ هاشون خون همچین آدمایى رو پایمال و خون مردم عزیزمان ایران را توی شیشه کردن!

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۴:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۵ ب.ظ پوریا قلعه
اجل

اجل

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

 

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...

۰۱ دی ۹۸ ، ۱۳:۰۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه