.::التماس دعا::.

۵۲۰ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ پوریا قلعه
قدر زندگیتان را بدانید!

قدر زندگیتان را بدانید!

نگاه همه به پرده سینما بود.
جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت 
چهار دقیقه دیگر هم گذشت 
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!

صدای همه درآمد.

اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید...

 

جمله زیرنویس فیلم: "این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید."

 

  • قدر زندگیتان را بدانید! 😔🙏🏻
۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
نور  خدا

نور  خدا

هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است
دقت  بکنی  نور  خدا   داخل  خانه  است


در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟


اینگونه   چرا   در   پی  اثبات   خداییم؟
همسایه ی ما  گشنه  و ما سیر  بخوابیم


در خلقت  ما راز  و معمای  خدا  چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟


برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش
چنگی  به  نقابت  بزن  و مال خودت باش


تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب  است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است


شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست
باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست


گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست
نزدیکترازخون و رگ گردنمان هست...

۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۵ ب.ظ پوریا قلعه
کاش دنیا مثل قدیما بود

کاش دنیا مثل قدیما بود

ما بچه بودیم ...

بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت .

گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب 

شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم.

نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...

اما چشممون گشنه نبود.

 

یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود .

ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.

مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی .

زنش، زن خوبی بود .

آبگوشت مشتی بار میذاشت و

ادامه مطلب...
۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۷ ب.ظ پوریا قلعه
گرسنگی

گرسنگی

داستان عجیب میلیاردری که کنار پولهایش از گرسنگی مرد!

 رود روتشیلد، میلیاردر بریتانیایی در دهه 20 میلادی، بقدری ثروتمند بود که در برخی موارد به دولت بریتانیا وام داده بود.

او یک روز وارد گاوصندوق امن و غیر قابل نفوذ خود شد و درب گاو صندوق اشتباهاٌ از روی سهل انگاری خود به روی او بسته شد.

هر چه صدا کرد هیچ کس صدایش را نشنید، غیبت چند روزه او هم عادی بود، و در آخر در کنار طلا و پول های خود از گرسنگی جان سپرد، می گویند او با بریدن انگشت خود، با خون خودش روی دیوار نوشته بود: ثروتمند ترین مرد جهان از گرسنگی در کنار پول هایش می میرد.

۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۶:۵۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۲۳ ب.ظ پوریا قلعه
درون یا بیرون؟

درون یا بیرون؟

اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :

ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟

ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ .
ﺩﻭﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ .

ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ …!

 

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ، ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ,ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻟﻮﮐﺲ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ،

ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ,ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ.

ﺭﻭ ﺑﻪﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ،

ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ, ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ !

 

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ :ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ،
ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ.

۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۵:۲۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۷ ب.ظ پوریا قلعه
گلچین عکس و کلیپ و تکست گرافی

گلچین عکس و کلیپ و تکست گرافی

برای دیدن و دانلود روی عکس زیر کلیک کنید

 

۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ پوریا قلعه
دزد و انصاف

دزد و انصاف

می‌گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت....

روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه‌ی سکه ی مردی غافل را می‌دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه‌ها کاغذیست که بر آن نوشته است: 
خدایا به برکت این دعا سکه‌های مرا حفاظت بفرما..

اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند.
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
دزدکیسه در پاسخ گفت:

صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است .

من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او.
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است...!

و این روزها در این سرزمین عده‌ای هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهای شان ... برای همین است که عده‌ای ازدین زده شده‌اند.


«اگر می‌بری سکه‌ها را ببر

                                  نه باورها را...»
 

۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۲۳ ب.ظ پوریا قلعه
زمین و زمان

زمین و زمان

در ٤ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار
در ٦ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه از مدرسه
در ١٢ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ١٨ سالگی … موفقیت یعنی: گرفتن گواهی نامه رانندگی
در ٣٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٤٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٥٥ سالگی … موفقیت یعنی: پول داشتن
در ٦٥ سالگی … موفقیت یعنی: تمدید گواهی نامه رانندگی
در ٧٠ سالگی … موفقیت یعنی: داشتنِ دوست
در ٧٥ سالگی … موفقیت یعنی: پیدا کردن راه خانه
در ٨٠ سالگی … موفقیت یعنی: کثیف نکردن شلوار

حالا به نظرتان زمین گرد است یا زمان؟؟

۲۵ آذر ۹۸ ، ۱۶:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ پوریا قلعه
تعریف ساده اقتصاد!

تعریف ساده اقتصاد!

در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نبود.
ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

▪️صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.

▪️دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.

▪️یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.

▪️حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.

▪️حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

▪️در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند.

 

🔻این است تعریف ساده اقتصاد! به همین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست، آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند

۲۵ آذر ۹۸ ، ۱۳:۵۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۲ ب.ظ پوریا قلعه
سر و دل

سر و دل

ای که در مسجد رَوی 
           بهر ِسجود، 

سَر بجنبد 
      دل نجنبد
           این چه سود…

 

مولانا

 

 

.:کمک کن هرچند کم:.

برای دیدن عکسهای بیشتر کلیک کنید sad

۲۵ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه