.::التماس دعا::.

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ق.ظ پوریا قلعه
تعریف از خود

تعریف از خود

سعی کن تا میشه از خودت تعریف نکنی و به کارهات ننازی.


خدا سه بارتوی قرآن تذکر داده

از اینجور آدما خوشم نمیاد!


وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ

(آیه ۱۸ لقمان)

۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ق.ظ پوریا قلعه
تفسیر نماز از استاد قرائتی

تفسیر نماز از استاد قرائتی

سلام دوستان میتونید نکته برداری هایی که از کتاب شده در ادامه مطلب مرور کنید یا میتونید از همین لینک پایین 

اقدام به دانلود کتاب کنید

دانلود کتاب تفسیر قرآن کریم
حجم: 531 کیلوبایت

ادامه مطلب...
۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ پوریا قلعه
چهار همسر

چهار همسر

در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.


همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.


واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.


اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.


روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.


به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.


اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟


زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.


مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟


زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.


مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟

زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !


گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…


در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!


همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.


همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.


همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.


همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مےکنیم. او ضامن توانمندی های ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است...

۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۶ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ق.ظ پوریا قلعه
انسانهای بزرگ، متوسط و کوچک

انسانهای بزرگ، متوسط و کوچک

انسانهای بزرگ: عقاید بزرگ دارند

انسانهای متوسط: درباره وقایع حرف می زنند

انسانهای کوچک: پشت سر دیگران حرف می زنند


انسانهای بزرگ: درد دیگران را دارند

انسانهای متوسط: درد خودشان را دارند

انسانهای کوچک: بی دردند


انسانهای بزرگ: عظمت دیگران را می بینند

انسانهای متوسط: به دنبال عظمت خود هستند

انسانهای کوچک: عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند


انسانهای بزرگ: به دنبال کسب حکمت هستند

انسانهای متوسط: به دنبال کسب دانش هستند

انسانهای کوچک: فقط به دنبال کسب پول هستند


انسانهای بزرگ: به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسانهای متوسط: پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند

انسانهای کوچک: می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند


انسانهای بزرگ: به دنبال خلق مسئله هستند

انسانهای متوسط: به دنبال حل مسئله هستند

انسانهای کوچک:مسئله ندارند...

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۱۵ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۹ ب.ظ پوریا قلعه
30 عادت ناپسند اجتماعی

30 عادت ناپسند اجتماعی

30 عادت ناپسند اجتماعی :


۱. خیره شدن به دیگران

۲. با دهان‌پر حرف زدن

۳. قطع کردن حرف دیگران

۴. اظهار فضل و دانایی کردن

۵. بلند حرف زدن

۶. خیلی محکم یا شل دست دادن

۷. پرخوری در میهمانی ها

۸. گذاشتن آرنج روی میز

۹. پچ پچ کردن و خندیدن مرموز در حضور دیگران

۱۰. دراز کردن دست از سوی آقایان و اصرار برای دست دادن با خانم ها( یی که به هر دلیلی مایل نیستند).

۱۱. باد کردن یا صدا در آوردن با آدامس

۱۲. استفاده بی اندازه از تلفن همراه 

۱۳. نمایش عمومی احساسات و رومانتیک بودن در حضور دیگران

۱۴. توهین یا کنایه و طعنه زدن به دیگران

۱۵. بهداشت ضعیف و رفتارهای ناپسند بهداشتی در حضور دیگران: مانند خلال دندان، تمیز کردن بینی حتی با دستمال، شانه‌کردن‌مو

۱۶. حمله به حریم شخصی و باورهای افراد

۱۷. بی نظمی و زرنگی در نوبت 

۱۸. ریختن آشغال روی زمین حتی در جاهای کثیف

۱۹. پوشیدن لباس نامناسب،یا آراسته نبودن 

۲۰ خندیدن به خطاها، آسیب دیدن یا مشکل دیگران

۲۱. به کاربردن کلمه های زشت و زننده

۲۲. هنگام گفتگو، نگاه کردن به جایی غیر از چهره مخاطب

۲۳. حل و فصل کردن مشکلات (با فرزند یا همسر یا...) در جمع

۲۴. کشیدن سیگار در جمع

۲۵. سکوت، و کم حرفی غیر عادی یا‌عبوس بودن در جمع 

۲۶. مسخره کردن لهجه ها یا شوخی های تحقیر آمیز 

۲۷. افراط و تفریط در سلام ‌و احوالپرسی

۲۸. بدگویی از دیگران

۲۹. فضولی کردن

۳۰. بی توجهی به وقت و برنامه دیگران

۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۱۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ق.ظ پوریا قلعه
عاشق اگر میشوید

عاشق اگر میشوید

عاشق اگر میشوید

عاشق رفتار آدم ها نشوید.

آدم ها گاهی حالشان خوب است گاهی بد

رفتارشان متاثر از حالشان است

عاشق افکارشان شوید

افکار حتی در بدترین حالت آدم ها هم تغییر نمی کند.

۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ پوریا قلعه
مجموعه مطلب روانشناسی

مجموعه مطلب روانشناسی

مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.


 اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.


 هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی.


 یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.


 هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.


 از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.


 در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.


 وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"


 هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.


 هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.


 وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.


 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.


 هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.


 شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.


 هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر .  به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.


 چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.


 وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.


 هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.


 وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.


 در حمام آواز بخوان.


 در روز تولدت درختی بکار.


 طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.


 بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.


 فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.


 ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.


 هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.


 هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.


فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.


از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.


فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند .

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۶ ب.ظ پوریا قلعه
سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

    

فهمیدم همیشه اونى که میخواى نمیشه!


فهمیدم هرکسى که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!


فهمیدم کسى که تو نگاه اول ازش بدت میاد 

یه روزى میشه صمیمى ترین دوستت و بلعکس!


غرور بزرگ ترین دشمنه!


خدا بهترین دوسته و خانواده بزرگ ترین حامی!


سلامتى بالاترین ثروته!


آسایش بهترین نعمته...! فهمیدم "رفتن" همیشه از روى نفرت نیست!


هرکى زبونش نرمه دلش گرم نیست!


هرکى اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست!


هرکى میخنده، بدون درد و غم نیست!


ظاهر؛ دلیلى بر باطن نیست!


فهمیدم کسى موظف به آروم کردنت نیست!


فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه!


فهمیدم خیلى موقع ها خواسته هات

حتى باگریه و التماس، انجام شدنى نیست!


فهمیدم گاهى اوقات تو اوج شلوغى تنهاترینى!


گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى 

دوست داشتنى سابق میشه!


گاهی اوقات صمیمی ترین فرد  میشه غریبه ترین آدم!


گاهی اوقات با همه وجودت کسی رو دوست داری ولی دلت نمیخاد ببینیش!


گاهی اوقات باید رفت!


باید دل کند!


باید گذشت!


باید رد شد و


عوض شد.......چون مردم این دنیا همین بوده اند و هستن ...

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۰ ب.ظ پوریا قلعه
دوستی، از من به من نزدیک تر

دوستی، از من به من نزدیک تر

تازه فهمیدم خدایم، این خداست 

این خدای مهربان و آشناست 

دوستی، از من به من نزدیک تر 

از رگ گردن به من نزدیک تر 

آن خدای پیش از این را باد برد 

نام او را هم دلم از یاد برد 

آن خدا مثل خیال و خواب بود 

چون حبابی، نقش روی آب بود 

می‌توانم بعد از این، با این خدا 

دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا 

می‌توان با این خدا پرواز کرد 

سفره ی دل را برایش باز کرد 

می‌توان درباره ی گل حرف زد 

صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد 

چکه چکه مثل باران راز گفت 

با دو قطره، صد هزاران راز گفت 

می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد 

مثل یاران قدیمی‌ حرف زد 

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند 

با الفبای سکوت آواز خواند 

می‌توان مثل علفها حرف زد 

با زبانی بی الفبا حرف زد 

می‌توان درباره ی هر چیز گفت 

می‌توان شعری خیال انگیز گفت


دوم ادریبهشت، زادروز قیصر امین پور 

روحش شاد،یادش گرامی

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۳ ق.ظ پوریا قلعه
خدا

خدا

لحظات شادی خدا را ستایش کن


لحظات سختی خدا را جستجو کن


لحظات آرامش خدا را مناجات کن


لحظات درد آور به خدا اعتماد کن


و در تمام لحظات خدا را شکر کن


خداوند با صابران است

۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه