.::التماس دعا::.

۳۱۱ مطلب با موضوع «دلنوشته و سخن بزرگان» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۸ ق.ظ پوریا قلعه
بخشش

بخشش

فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس می‌کند فریب‌ خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافته‌ی «مولد» بخشش نشانه‌ی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان می‌آورد و آن را تقویت می‌کند. 

 

«انسانی که می‌بخشد، چیزی را در انسانی دیگر می‌آفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمی‌گردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمی‌تواند آنچه را که به او بخشیده می‌شود نپذیرد و نستاند. بخشش آن دیگری را هم بخشنده می‌کند و هر دو در لذت آنچه آفریده‌اند سهیم می‌شوند.»

 

✍🏽 اروین د یالوم

📕 روان درمانی اگزیستانسیال 

۲۸ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۴۴ ب.ظ پوریا قلعه
ترس از مرگ

ترس از مرگ

از بیشتر مراجعه‌کنندگانم می‌پرسم: دقیقا از چه چیز مرگ می‌ترسید؟


پاسخ‌های مختلفی که به این پرسش می‌دهند، غالبا به درمان سرعت می‌بخشد. وقتی که از جولیا(یکی از مراجعین) پرسیدم: «چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می‌ترساند؟» فورا پاسخ داد: «همه کارهایی که انجام نداده‌ام» پاسخ جولیا به جانمایه‌ای اشاره می‌کند که برای همه آنهایی که به مرگ می‌اندیشند یا با آن روبرو می‌شوند اهمیت دارد: رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته. به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیان کرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر» همان طور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تاکید کرده است:«برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار» و سارتر در زندگینامه‌اش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می‌شوم... و یقین داشتم که آخرین تپش‌های قلبم در آخرین صفحه‌های کارم ثبت می‌شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».


اروین یالوم/ خیره به خورشید

۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۴۴ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۴۴ ب.ظ پوریا قلعه
آفرینش

آفرینش

_ یعنی به نظر تو، همان خدایی که توفان می‌فرستد، گندم هم می‌سازد؟
یعنی دو کار کاملا متفاوت انجام میدهد؟

- ایلیا پرسید: «کوه پنجم را میبینی؟
از هر طرف که نگاهش کنی، متفاوت به نظر میرسد.
اما همان کوه است.
تمام آفرینش چنین است:
آفرینش، چهره‌های گوناگون یک خداست.

 

✍️ پائولو کوئلیو

📕 کوه پنجم

۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۴۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۵۵ ب.ظ پوریا قلعه
خود را دریاب...

خود را دریاب...

هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:

به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.

حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.

دیگران را نمی بخشی،
خودت در تب و تاب خواهی بود.

به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته است.

سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام و شلوغی خواهی بود.

گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.

دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی شد.

به بدنت توجه نمیکنی، بدنت به تو بی توجهی می کند و بیمار می شوی.

دیگران را مسخره میکنی ، خودت دلقک تر جلوه میکنی.

از دیگری و شرایط نفرت داری ، اما این خودت هستی که مسموم از سم نفرت درون خودت میشوی.

صبور نیستی ، آرامش و نتیجه مطلوب را از دست میدهی.

دوست نمی داری، دوست داشتنی نمی شوی.

خود را دریاب...

 

بیرون زتو نیست
هر چه در عالم هست
در خود بطلب
هر آنچه خواهی
که تویی

 

👤مولانا

۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۹ ب.ظ پوریا قلعه
شتاب عمر

شتاب عمر

اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن..
اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن..

اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..
حالا کجان؟

رها کن رفیق.. رها کن بره..


گله ها را بگذار !
ناله ها را بس کن !

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !

فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !

تا بجنبیم تمام است تمام !

روزها  رو  دیدی که به برهم زدن چشم گذشت …؟

یا همین سال جدید !
باز کم مانده به عید !
این شتاب عمر است …

 

🔸من و تو باورمان نیست که نیست...

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۹ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۰ ب.ظ پوریا قلعه
خشونت و مهرورزی خوانواده

خشونت و مهرورزی خوانواده

در ایران پدرها و مادرها مقابل فرزندشون همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش نمی کشند و اینکار رو مقابل کودک زشت می دانند...

اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند و مقابل او با هم مشاجره می کنند و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد! خوب در ایران کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟
نوازش و مهرورزی در مدرسه ممنوع است.
در خانواده ممنوع است.

پس ذهن کودک در ایران بیشتر از مهرورزی، خشونت را می آموزد.

جان لنون چه زیبا گفته: در جهانی زندگی می‌کنیم که باید پنهانی عشق ورزی کرد، در حالی‌ که در روز روشن خشونت را تمرین میکنند.

بیایید مهربان باشیم...

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ب.ظ پوریا قلعه
پند روزگار

پند روزگار

رسم دنیا در همین است آنکه آمد رفتنی ست
بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست

 

تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخن
آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست

 

عمر و جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی
شیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست

 

تکیه بر ایمان خود کن هم رهِ شیطان مشو
ریسمانِ دست شیطان قطعاً پوسیدنی ست

 

ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبی
عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست

 

دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاست
خرقه ی زر هم بپوشی سیم و زر نابردنی ست

 

بشنو یک پند از دلِ دلخسته ی این روزگار
رسم دنیا در همین است پند من بشنفتنی ست

۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۳۶ ب.ظ پوریا قلعه
فرد مهم

فرد مهم

❣️روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!"

❣️سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان،هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.

❣️سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت

❣️تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.

❣️استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد.

❣️استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست....

❣️استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"

❣️والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!

❣️دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"

👌پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!

❣️همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند.

۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۳۶ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۲۷ ق.ظ پوریا قلعه
افتخار

افتخار

بی ارزش ترین نوعِ افتخار، افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود
 انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد:

مثلِ : « چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و...»

«از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید...
مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت و...!!!»

✅ آدمی را ادمیت لازم است: عود را گر بو نباشد هیزمی بیش نیست...

۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ق.ظ پوریا قلعه
کفش ورزشی

کفش ورزشی

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می‌رفت. به خاطر بی توجهی یک لنگه از کفش ورزشی‌اش از دست‌اش رها شد و از پنجره بیرون افتاد.

در همان حال که مسافران دیگر در کوپه برای او غصه می‌خوردند او به سرعت لنگه‌ی دیگر کفش‌اش را هم از پنجره به بیرون پرت کرد.

کار او باعث تعجب هم‌سفرانش شد. آنها علت این کار را از او پرسیدند.

او گفت:
یک لنگه کفش ورزشی دیگر به درد من نمی‌خورد اما فکرش را بکنید کسی که یک جفت کفش نو پیدا می‌کند چقدر خوشحال خواهد شد...

۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه