از دست این آدمها که چشم به آسمان میدوزند
و میگویند: مصلحت ما همین است!
و به حرفی که میزنند ایمان ندارند،
عصبانی میشوم!
این نوع فروتنی یا تسلیم،
یا هرچه که اسمش را میگذارید،
فقط نشانهی تنبلی و سستی است...!
👤جین وبستر
از دست این آدمها که چشم به آسمان میدوزند
و میگویند: مصلحت ما همین است!
و به حرفی که میزنند ایمان ندارند،
عصبانی میشوم!
این نوع فروتنی یا تسلیم،
یا هرچه که اسمش را میگذارید،
فقط نشانهی تنبلی و سستی است...!
👤جین وبستر
هَمه قول موندن میدن
امّا همه سر قولشون نمیمونن ...
تکیه دادن به آدمی که
ناگهان ازت فاصله میگیره ،
مثل پَریدن توی دریا
به امید نجات غریقیه که
دست و پا زَدنت رو میبینه
وَ کاری برات انجام نمیده ...
تو مُمکنه از غرق شدن نجات پیدا کُنی
اما دیگه هیچ وقت دل به دریا نمیزنی ...
👤پویا جمشیدی
تا تقی به توقی میخورد، میگفت کاری نکن تنهایت بگذارم؛ کاری نکن برای همیشه از دنیایت بروم! دعوایمان که میشد انگار واجب بود روزهی سکوت بگیرد. سر هر چیز کوچک یک قرن فاصله میگرفت و تمام راههایی که ممکن بود به او برسم را با اخم میبست...
نمیدانم میدانست یا نه ولی هروقت میگفت تنهایم میگذارد قلبم از کار میافتاد و همه چیز را تمام شده میدانستم.
آنقدر میترسیدم که صبح تا شب خدا را به هزار لهجه التماس میکردم که رفتن را از سرش بیندازد و شب که میشد تا آبی کمرنگ آسمان، کابوس تنهاییام را میدیدم.
آنقدر گفت... آنقدر ترساند... آنقدر گریاند که یک شب جانم به لبم رسید. نشستم با خودم گفتم مگر رفتن یعنی چه؟ مگر رفتن همین نیست که آغوشش را به رویت ببندد؟ مگر رفتن همین نیست که از بغض داغون شوی ولی شانههایش را برای اشکهایت به نامت نزند...؟!
فهمیدم آنقدر مرا از رفتنش ترسانده، آنقدر خودش را از من گرفته که دیگر ترسی برایم نمانده. فهمیدم خیلی وقت است خودم را برای نداشتنش آماده کردهام، فهمیدم خیلی وقت است که از دلم رفته است...
👤صفا سلدوزی
به نظر من: عشق حقیقی آن است که به تو عشق بورزند؛ بدون این که شایستگی اش را داشته باشی...
👤میلان کوراندا
اگر ما دردهایِ درونِ آدم ها را می دانستیم و حالشان را می فهمیدیم ؛ بیشتر درکشان می کردیم و کمتر آزارشان می دادیم ، کمتر از دستشان کفری می شدیم و کمتر قضاوتشان می کردیم .
گاهی آدم ها آنقدر خسته و زخمی و بریده اند که نمی توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند ، حرف هایشان ، تیز و برّنده می شود و رفتارهایشان آزاردهنده ، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند .
آدم ها را درک کنیم ! این بزرگترین کمکی ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران بر می آید .
به گفتار و رفتارهایِ آنیِ شان برچسب نزنیم !
آدم های امروز ، همین اند ! دردهایشان را انکار می کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند .
اما روزی کم می آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می شوند ... و شما نمی دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید ! و نمی دانید چه سخت است لبخند زدن ، در نهایتِ ویرانی ...
به جای جبهه گیری و قضاوت ، درکشان کنید
کمی که بگذرد ؛ خودشان فاصله ها را کم می کنند و دوباره می خندند ،
وقتی که زخم هایشان را ترمیم کرده اند و درد هایشان را خوب ،
وقتی که با مشکلات و نداشته هایشان کنار آمده اند ...
نرگس صرافیان طوفان
دوست داشتنِ مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت.
یا وقتی که ادکلنام را سمتِ چپِ آینه گذاشت میدانست که دوست دارم آنجا باشد. یا آلبالو پلوهایش برای پسری که از راهِ دور رسیده و بوی غذا مستش می کند. یا صدای پدرم که وقتی به خانه میآید و میگوید: باباجان از آن آلوها که دوست داری خریدم. این هم بیسکوئیتهای چای عصرت. چون تو که قند نمیخوری.
یا اصلا همان وسطِ هندوانه که مال من است. حتی سهمِ ته دیگِ سیب زمینیاش!بی آنکه بخواهم بی آنکه بر زبان آورم
میدانی که چه میخواهم بگویم؟!
دوست داشتن همین ریزه کاریهاست
همین کتلتها و هندوانهها
همین بیسکوئیت چای عصر.
دوست داشتن همین عمل کردنهاست
همین "حواسم هستها"...
حرف را که همه بلدند بزنند...
آخر آدم ها خیلی سخت اعتماد می کنند.
اما وقتی اعتماد کنند،دیگر خیلی چیز ها را نمی پرسند یا جستجو نمی کنند که از چیزی سر در بیاورند؛مثلا ممکن است هیچوقت نپرسند که با کسی جز خودشان در ارتباطی یا نه،ولی توی دل خودشان مطمئنند که چنین چیزی نیست.
چون اطمینان دارند و خودشان هم از انجام یک سری کار ها خودشان را محروم کرده اند فکر میکنند طرف مقابلشان هم همینطور است.
وقتی هم که نور به جاهای تاریک رابطه شان می تابد و خیلی چیز ها رو میشود،دیگر خشکشان نمی زند از تعجب یخ میزنند.
👤 حامد رجب پور
صبح به صبح هنوز چشم هایمان درست باز نشده اول تلگرام و اینستا را چک میکنیم که چی؟!
به فرض که فلان آدم هم آمد زیر پستمان چهارتا قلب و دوتا عزیزم قربانت شوم نوشت...
یا نه.... فلانی خیلی ناگهانی تصمیم گرفت بلاکمان کند....
یا مثلا یکی از دوستانمان دیگر این رِل نیست و تمام متن های عاشقانه اش شده سینگل باش و پادشاهی کن!!!!
یا این که فلان شخص فهمید ما در گران ترین رستوران شهر شام خوردیم و فقط خودش پولدار نیست!!
خب که چی؟! آخرش چی؟! این پست ها و قلب های سفیدی که بی هیچ فکر و حسی قرمزشان میکنیم میتوانند جای کتاب هایی که نخواندیم ...
جای بوسه هایی که بر صورت عزیزانمان ننشاندیم..
جای دست هایی که میتوانستیم بگیریم و نگرفتیم را پر کنند؟!
جای زمان از دست رفته مان را چطور؟!
جای آرزوهای در حال دفنمان را چطور؟!
میتوانند پر کنند...؟
به نظر من که اسم این زندگی هرچی که باشه زندگی نیست..!
👤غزل ناظمی
مهم تر از لبخند "چشمخند" است...
گاهی لبانت به خنده باز میشوند اما
چشمانت غمی را به دوش میکشند!
گاهی صدای قهقهه هایت در فضا میپیچد اما
در عمقِ چشمانت گریه پنهان شده است!
گاهی به ظاهر خوبی اما
چشمانت چیزِ دیگری را نشان میدهند!
"چشم ها" این دو گردالیِ کوچک
چه رازها که در دلِ سینه نگه میدارند و
چه شکست هایی را که بروز نمیدهند!
نکند حواسمان پرتِ خنده ی تصنعیِ کسی شود
و چشم هایش را از یاد ببریم!
زبانِ چشم ها را فهمیدن کارِ سختی نیست؛
کافیست جنسِ غم را بلد باشی!
👤محیا کاربخش
خب گاهی اوقات آدم هوس می کند تنها باشد،خودش باشد و خودش!
نه اینکه آدم منزویِ گوشه گیر یا افسرده یا اینکه از اطرافیانش فراری باشد،نه...!
گاهی آدم نیاز دارد به خودش استراحت بدهد و برای چند روزی هم که شده برای خودش زندگی کند!
موسیقی مورد علاقه اش را گوش بدهد،کتابِ مورد علاقه اش را بخواند،هر وقت که دلش خواست بخوابد،هروقت دلش خواست بیدار شود!
تنهایی قدم بزند و ساعت ها در فکر فرو برود!
بدونِ اینکه لازم باشد برای رفتارش توضیحی به کسی بدهد!
بدون اینکه نگران باشد که ای وای غذایش دیر شد، ای وای امروز خانه را گردگیری نکرد ،ای وای درآمدم برای این ماه کفایت نکرد و هزار فکر و استرسِ دیگر...
گاهی به تنها بودنِ اطرافیانتان رضایت بدهید!
اجازه بدهید بار روی دوشش را کم کند باور کنید روح و روانش جانِ تازه میگیرد،
و با حس و حالی بهتر به شما بازمی گردد!
👤 المیرا دهنوی