۵۱۶ مطلب با موضوع «سنگین» ثبت شده است
جمعه, ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۴ ق.ظ
پوریا قلعه
آدم واقعی...
آدم واقعی را باید پیدا کرد.
آدمی که سوادش به مدرکش نباشد،
زیباییش به چشم و ابرویش نباشد،
دلبریش به قد و قامتش نباشد.
آدمی که زخمهایش را پنهان نکند.
آدمی که وقتی روبهرویت نشست،
جوری چشمهایش را ریز کند انگار دارد به مهمترین جملات زندگیش گوش میدهد.
آدمی که وقتی به حرف زدن میافتد،
یا چشمهایش پر از اشک بشود،
یا بزند زیر خنده.
آدمی که مهربانیش در قفس کلماتش گرفتار نباشد،
آدمی که دلخوریهایش از راه دور معلوم باشد.
آدمی که موقع دروغ گفتن لکنت زبان بگیرد.
آدمی که نگاه ناپاک نداشته باشد.
آدمی که حرف مردم را نشنود، تکرار نکند،
برایش مهم نباشد.
آدمی که از رسوایی نترسد، رسوایی را نفهمد، رسوایی برایش مهم نباشد.
آدمی که نقاب را نشناسد،
آدمی که نقاب نداشته باشد.
آدمی که دلش شیشهای باشد.
آدمی که واقعی باشد...
متن از امیرعلی بنیاسدی
۲۵ تیر ۰۰ ، ۰۸:۵۴
۳
۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ
پوریا قلعه
آدمی که تنها قوی شدن رو یاد بگیره
مثل آدمیه که بتونه تنها توی جنگل زنده بمونه
و این آدم حالا دیگه شکست ناپذیر میشه
البته که تعریف شکست ناپذیر کسى نیست که
شکست نمیخوره بلکه کسیه که بلند شدن دوباره
بعد از شکست ها رو یاد گرفته و حالا میشه گفت کسی که از اعماق چاه مشکلات به تنهایی خارج بشه
قدرت روبرو شدن با انواع طوفان های زندگی رو داره
پس اگه در اون موقعیتی, نترس و به تلاش ادامه بده
چون چیزی که آخرش برات میمونه
یک آدم قوی و مستقله که به خداش تکیه کرده و به خودش افتخار میکنه...
۲۳ تیر ۰۰ ، ۱۸:۵۶
۲
۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۵۶ ب.ظ
پوریا قلعه
وقتی میتوانستم صحبت کنم، گفتند: گوش کن...
وقتی میتونستم بازی کنم ، مرا کار کردن آموختند...
وقتی کاری پیدا کردم ، ازدواج کردم...
وقتی ازدواج کردم ، بچه ها آمدند...
وقتی آنها را درک کردم ، مرا ترک کردند...!!!
وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم، زندگی تمام شد...!
زیبا زندگی کنید, زندگی کوتاه است...
۲۱ تیر ۰۰ ، ۱۷:۵۶
۹
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۸ ب.ظ
پوریا قلعه
حقیقت آیینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست،هرکس تکهای از آن را برداشت خود را در آن دید،گمان کرد حقیقت نزد اوست
حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود!
👤 مولانا
📚 فیه ما فیه
۲۰ تیر ۰۰ ، ۱۹:۲۸
۷
۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۲۰ ب.ظ
پوریا قلعه
آدما فقط متوجه تغییر رفتارمون باهاشون میشن
ولی هیچ وقت متوجه رفتارشون نمیشن که باعث تغییر ما شده...
۱۸ تیر ۰۰ ، ۱۴:۲۰
۵
۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ
پوریا قلعه
واقعیت این است که ؛
هر کسی آزرده ات خواهد کرد
فقط باید کسانی را پیدا کنی
که ارزشِ تحمل رنج را داشته باشند...
باب مارلی
۱۷ تیر ۰۰ ، ۲۲:۱۵
۸
۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۶ ب.ظ
پوریا قلعه
تا به حال پیش آمده بخواهید تنها قدم بزنید، تنها فیلم ببینید، تنها کتاب بخوانید و یا تنها غذا بخورید؟ اصلا تنها بودن را دوست دارید؟ چندوقت یکبار ترجیح میدهید کارهایتان را به تنهایی انجام دهید؟ کسی که نتواند تنها بماند یا دلش برای تنهاییش تنگ نشود یعنی دلش به حال خودش نمیسوزد! و کسی هم که دلسوز خودش نیست چگونه میتواند دلسوز دیگران باشد؟ یاد بگیرید در تنهایی از پس خودتان بربیایید و بیهوده پایبند روابط غلط با دیگران نباشید! یاد بگیرید که دلتان به حال خودتان بسوزد!
👤 امیر مسعود ضرابی
۱۴ تیر ۰۰ ، ۲۳:۳۶
۷
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۴ ب.ظ
پوریا قلعه
بساطِ زرنگی هایتان را اطراف آدم هایِ ساده و مهربان پهن نکنید ،
انصاف نیست !
کاش آدم هایی که انتخاب کرده اند خوب باشند را پشیمان نکنید ...
دنیایمان به اندازه ی کافی آدمِ زرنگ دارد !
دست از سرِ این نسلِ اصیلِ رو به انقراض بردارید !
باور کنید ؛
حتی کوچکترین ضربه به این جور آدم ها ... تاوان دارد !
مادرم همیشه می گفت ؛
''خدا بدجور پشتِ آدمهای ساده ایستاده ''
حواستان باشد ؛
مبادا خدا را عصبانی کنید !
نرگس صرافیان طوفان
۱۳ تیر ۰۰ ، ۲۰:۲۴
۸
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۱ ب.ظ
پوریا قلعه
لجباز تر از آنیام که قضاوت و پیشداوریها برایم مهم باشد و کله شقتر از آنی که مانع بتراشند و مسیرم را عوض کنم!
من فقط بلدم روی اهدافم پافشاری کنم و حتی با ته ماندهی توان و صبر و غرورم به پیش بروم.
من فقط بلدم کارِ خودم را بکنم، راه خودم را بروم و عین خیالم نباشد که دیگران پیش خودشان چه فکری میکنند و برای تحقیر و تخفیف باورهای من چه حرفها که نمیزنند و چه قضاوتها که نمیکنند!
من فقط بلدم خودم باشم و برای خودم باشم و به سبْک و حال خودم زندگی کنم...
نرگس صرافیان طوفان
۱۳ تیر ۰۰ ، ۲۰:۱۱
۳
۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۳ ب.ظ
پوریا قلعه
پادشاهی نذر کرد که اگر از حادثه ای
نجات یابد، پولی به پارسایان دهد!
چون حاجتش روا شد، به غلام خردمندش پولی داد تا به پارسایان دهد.
پس غلام هر شب نزد پادشاه می آمد و می گفت هر چه روز جستجو کردم، پارسایی نیافتم. پادشاه گفت طبق اطلاع من، چهارصد پارسا در کشور من است.
غلام گفت آنکه پارسا است، پول ما را نمی پذیرد و آن کس که می پذیرد، پارسا نیست. پادشاه خندید و فرمود حق با غلام است! آن کس که در بند پول است، زاهد نیست...
🗣 سعدی
۱۰ تیر ۰۰ ، ۲۰:۳۳
۴
۰
پوریا قلعه