.::التماس دعا::.

۳۰۸ مطلب با موضوع «دلنوشته و سخن بزرگان» ثبت شده است

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۳۱ ب.ظ پوریا قلعه
شیشه و آیینه

شیشه و آیینه

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

۳۰ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۳۱ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۸ ق.ظ پوریا قلعه
ساده تر

ساده تر

گاهی باید همه چیزو ساده تر بگیری.
به جای پلو خورش، نیمرو و سیب زمینی سرخ کرده بزنی.
به جای رستوران لوکس تو زعفرانیه، بری تجریش یه کاسه آش رشته بخوری.
مزخرف ترین فیلمی که در طول تاریخ ساخته شده رو بذاری توی دستگاه و ولو شی رو مبل و بعد از شدت خسته کننده بودن فیلمه همونجا خوابت ببره.
گاهی باید به جای موزیک فاخر، سنتی شجریان و بی کلام باخ و سمفونی پنجم بتهوون، یه آهنگ قر دار که ترانه ش از معیارای یه ترانه ی درست، فقط "وزن" داره پخش کنی و به مسخره ترین شکل ممکن باهاش برقصی.

گاهی باید "عقاید یک دلقک" و "صد سال تنهایی" رو بذاری تو همون کتابخونه بمونن و به جاش بری چند تا جوک تکراری رو از نو بخونی و بخندی.
به جای بحث در مورد روند تکمیل انسان و تاریخ تمدن، بشینی انقدر با دوستات مسخره بازی دراری و بخندی که دیگه خنده به دل درد بندازدت.

اصلا گاهی باید همه چیز رو به طرز احمقانه ای ساده بگیری تا حالت جا بیاد.
گاهی باید زندگی رو اونقدری که همیشه جدی می گرفتی جدی نگیری.
حال کنی با زندگیت.
اگه این کارا رو نکنی، دیگه نمی تونی از اون پلو خورش و رستوران لوکس و اون فیلمی که پارسال اسکار گرفت و موزیک لایت و کتابای برتر جهان و بحث های فلسفی لذت ببری.
هیچ یکنواختی ای لذتبخش نیست.
حتی یه پادشاه هم گاهی از تشریفات و پادشاه بودنش خسته میشه.

آنا جمشیدی

۳۰ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۵۸ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۱۲ ق.ظ پوریا قلعه
زندان

زندان

دوستی داشتم که سال‌ها پزشک زندان بود. یکبار نکته‌ی جالبی در مورد سال‌های خدمتش می‌گفت.
او می‌گفت آن اوایل که برای خدمت پزشکی به زندان رفته بودم برخی زندانیان را می‌دیدم که هر روز مریض می‌شدند و به درمانگاه مراجعه می‌کردند؛ حتی برخی‌ روزی چند بار حالشان دگرگون می‌شد و به درمانگاه می‌آمدند. واقعاً هم مریض بودند و این‌طور نبود که تمارض کنند و برای به دست آوردن چیزی یا فرار از چیزی خود را به مریضی بزنند.

این  تعداد ابتلا و مراجعه از نظر پزشکی برایم طبیعی نبود.
 اما نکته‌ی غیرطبیعی‌تر این بود که همین افراد، بعد از گذشت یک بازه‌ی زمانی نه مریض می‌شدند و نه به درمانگاه مراجعه می‌کردند؛ الّا در موارد واقعاً ضروری.

انگار یکباره حالشان خوب می‌شد و به مسیر طبیعیِ سلامت و بیماری باز می‌گشتند.

یکبار با یکی از این زندانی‌های قدیمی که آدم کارکشته‌ای بود مطلب در میان گذاشتم و دلیلش را پرسیدم.
خندید و گفت:
«آنها که هر روز مریض می‌شوند کسانی هستند که هنوز حُکمشان نیامده  و در یک برزخِ انتظاری و بلاتکلیفیِ زجردهنده زندگی می‌کنند.
 اما تا حکمشان می‌آید و از برزخِ بلاتکلیفی درمی‌آیند، دیگر چاره‌ای ندارند جز اینکه با وضعیتشان کنار بیایند، آن را بپذیرند و ادامه زندگی‌شان را با همان تنظیم کنند».

دوست پزشک ما می‌گفت هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم حکیمانه‌ترین نکته‌ی زندگی‌ام را نه در دانشگاه و درس‌ها و کتابهای پزشکی؛ بلکه، از یک زندانی بیاموزم که:

«اگر قدرت تغییر چیزی را داری، جسارت تغییر آن را داشته باش
 و با بهانه‌های پوچ و مزخرف مانند کرم‌ها در لجن دست‌وپا نزن
 و اگر فعلاً موقعیت یا توان و قدرت تغییر آن را نداری، شجاعت پذیرشش را داشته باش، آن را بپذیر و خودت را با آن برای داشتنِ یک زندگیِ بهینه در همان وضعیت تنظیم کن؛ تا در یک برزخِ انتظاری عمر و توان و انرژی‌ات را بیهوده هدر ندهی».

 

دکتر محسن زندی     (روانشناس)

۲۵ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۱۲ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۰۳ ق.ظ پوریا قلعه
فداکاری بیش از حد

فداکاری بیش از حد

می گویند پلیکانی در زمستان سرد و برفی برای جوجه هایش غذا گیر نمی آورد. ناچار با منقارش از گوشت تنش می کَند و توی دهان جوجه هایش می گذاشت.
آنقدر این کار را کرد تا ضعیف شد و مُرد.
یکی از جوجه ها گفت:
آخیش! راحت شدیم از بس غذای تکراری خوردیم!

وقتی فداکاری می کنیم،
انتظار داریم در مقابلش ناسپاسی نبینیم اما بیشتر اوقات می بینیم.
مرز میان ناسپاسی و خودخواهی باریک است.
هر دو جزو صفت های بد به شمار می روند
اما هر آدمی حق دارد زندگی کند.
حق دارد خودخواه باشد.
کسی برای فداکاری بی اندازه هم مدال نمی دهد.

عموماً آدم های خیلی فداکار در تنهایی شان گله می کنند از ناسپاسی اما ترجیح می دهند فداکار شناخته شوند تا آدمی که به فکر خودش است.

گاهی به فکر خودتان باشید.
از زندگی تان لذت ببرید.
اینطور در گذر زمان کمتر پشیمان می شوید.
کسی برا فداکاری بی اندازه به آدم مدال نمیدهد!

۲۱ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۰۳ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ پوریا قلعه
دلم میخواست به خودِ جوانترم بگویم که...

دلم میخواست به خودِ جوانترم بگویم که...

رفتار آدم ها با تو ، درونِ خودشان را نشان می دهد و ارتباطی به تو ندارد و همیشه تو مقصر نیستی

اگر نمیتوانی به راحتی از موفقیت ها و دستاورد هایت با برخی افراد حرف بزنی آنها برای ارتباط با تو مناسب نیستند

تو نمی توانی به زور به کسی کمک کنی، اگر کسی کمک بخواهد از تو درخواست کمک خواهد کرد

گاهی باید بعضی چیزها را بدون اینکه آنها را درک کنی بپذیری(مثل اینکه برخی آدم ها چه بهشان خوبی کنید چه بدی به شما آسیب میزنند)

در زندگی کنترل بسیاری از چیزها از دست تو خارج است

کسانیکه به حد و مرزهای تو احترام نمیگذارند هدفشان این است که از تو سوء استفاده کنند هوشیار باش

بعضی از افراد تغییر نمیکنند باید رها کنی

۱۹ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۰۰ ۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۰۰ ق.ظ پوریا قلعه
از یک جایی به بعد...

از یک جایی به بعد...

از یک جایی به بعد همه چیز آروم میشه فقط باید صبر داشته باشی
باید یاد بگیری که رها کنی، هر کسی قرار نـیست تـو زندگیت بمونه ...
باید یاد بگیری که همیشه قرار نیست همه چیز باب میل تو پیش بره ...
از یک جایی همه چیز آروم میشه !
انقدر آروم که دیگه هیچی به اندازه خودت واست مهم نیست ...

۱۳ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ پوریا قلعه
10 روش برای خشنود ساختن خودتان

10 روش برای خشنود ساختن خودتان

❣️1- دست از انجام کارهایی که تمایلی به انجامشان ندارید بردارید
❣️2- رک و صریح حرف بزنید
❣️3- تلاش برای راضی نگه داشتن همه را متوقف کنید
❣️4- منظور واقعی خود را بیان کنید
❣️5- به غرایز خود اعتماد کنید
❣️6- هرگز خودتان را تحقیر نکنید
❣️7- الهامات خود را دنبال کنید
❣️8- از نه گفتن بیم نداشته باشید
❣️9- از بله گفتن بیم نداشته باشید
❣️10- با خودتان مهربان باشید

۱۰ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۴۳ ق.ظ پوریا قلعه
پسر بچه فقیر

پسر بچه فقیر

پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت. پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت. پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید بستی معمولی چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پرشده بود و عده نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت :35 سنت
پسر گفت برای من بستنی معمولی بیاورید.
خدمتکار بی حوصله یک بستنی از ته مانده های بستنی های دیگران آورد و صورت حساب را به پسرک دادو رفت،
پسر بستنی را تمام کرد صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت..
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت ،پسر بچه درروی میز در کنار بشقاب خالی 15سنت انعام گذاشته بود در صورتی که میتوانست بستنی شکلاتی بخرد.

 

شکسپیر زیبا میگوید:
بعضی بزرگ زاده می شوند،
برخی بزرگی را بدست می آورند،و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند.

۰۹ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
تحمل کن

تحمل کن

روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی
بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش
فرو رفت از شدت درد فریادی زد
سوزن را چند متر دور تر پرت کرد .
مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد
ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش
تحویل داد و شعری را زم زمه کرد

 

درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن انگه که خارش خوری .

 

این سوزن منبع درامد توست این
همه فایده حاصل کردی یک روز که
از ان دردی برایت امد ان را دور می اندازی!  

درس اخلاقی اینکه اگر از کسی یا
وسیله ای رنجشی امد بیاد اوریم
خوبی های که از جانب ان شخص
یا فوایدی که از ان انسان و  وسیله یا حیوان
 در طول ایام به ما رسیده ,
ان وقت تحمل ان رنجش اسان تر می شود ...

۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۱۸ ۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ ب.ظ پوریا قلعه
ﺳﻨﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ

ﺳﻨﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ

باید در « ﺳﻨﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ » ﺩﺭﺝ ﺷﻮﺩ : 
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺟﻔﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ 
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺪﻣﺎﺕ  ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﯿﺎﻻﺕ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ 
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺳﻄﺤﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ 
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﻋﻼﻗﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﯿﺴﺖ.

ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ نیست
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻔﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ :  " ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﻪ " ﻧﯿﺴﺖ 

ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ 3 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ , ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ 5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ,ﻣﺮﺍﺳﻢ 100 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺗﻌﻬﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻧﯿﺴﺖ 

« ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ » ﯾﻌﻨﯽ : 
ﺻﺪﺍﻗﺖ ، ﺷﻨﺎﺧﺖ ، ﺁﺯﺍﺩﯼ , ﺁﮔﺎﻫﯽ ,ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻭ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ
ﻳﻌﻨی ﺯﻧﺪﮔی ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻴﺎﻧﺖ
 اﺯﺩﻭﺍﺝ  ﯾﻌﻨﯽ : ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ و با اختیار کامل  خودتﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ.

۲۹ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۱۲ ۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه