.::التماس دعا::.

۱۴۵۵ مطلب توسط «پوریا قلعه» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۴۴ ق.ظ پوریا قلعه
مورچه

مورچه

لیوانی چای ریخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد که روی لبه ی لیوان دور میزد. نظرم را به خودش جلب کرد. دقایقی به آن خیره ماندم و نکته ی جالب اینجا بود که این مورچه ی زبان بسته ده ها بار دایره ی کوچک لبه ی لیوان را دور زد.

هر از گاهی می ایستاد و دو طرفش را نگاه میکرد. یک طرفش چای جوشان و طرفی دیگر ارتفاع. از هردو میترسید به همین خاطر همان دایره را مدام دور میزد.

او قابلیت های خود را نمیشناخت. نمیدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همین خاطر در جا میزد. مسیری طولانی و بی پایان را طی میکرد ولی همانجایی بود که بود.

یاد بیتی از شعری افتادم که میگفت " سالها ره میرویم و در مسیر ، همچنان در منزل اول اسیر"

ما انسان ها نیز اگر قابلیت های خود را میشناختیم و آنرا باور میکردیم هیچگاه دور خود نمیچرخیدیم. هیچگاه درجا نمیزدیم!

۲۱ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۴۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه

حیرت آور است

قیمت یک پیتزای خوب با یک کتاب خوب یکی ست، فرق آنها در طول مدتی ست که می‌توانند ما را خوشحال کنند، اولی یک ربع و دومی یک عمر!

حیرت آور است که برای اغلب ما آن یک ربع مهم تر است ..!

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
تقدیر

تقدیر

میان پرواز تا پرتاب
تفاوت از زمین تا آسمان است

پرواز که کنی،
آنجا میرسی که خودت می خواهی

پرتابت که کنند،
آنجا می روی که آنان می خواهند.

پس پرواز را بیاموز...!!!
پرنده ای که "پرواز" بلد نیست،
به "قفس" میگوید، "تقدیر" !

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۴ ب.ظ پوریا قلعه
ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﮒ

ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﮒ

رﺿﺎ ﮐﯿﺎﻧﯿﺎﻥ چه زیبا میگوید :

ﻗﺪﯾﻢﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪﻡ
ﻓﮑﺮﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ۴۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ۵۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺗﺼﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ۷۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ

ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ۶۸ ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪﻩﺍﻡ
ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺍﮔﺮ ۹۹ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻫﻢ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﮒ ﺷﺪﻩﺍﻡ!

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺳﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻋﺪﺩ ‌هست

ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻝ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ...

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه

نجار پیر

زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود…

سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد، ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.. نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد. زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد

"این داستان زندگی ماست"
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز
 میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق
میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی
 کنیم، اما فرصتها ازدست میروند وگاهی
 شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد..
شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۵۶ ب.ظ پوریا قلعه
گوزن

گوزن

گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد شکار او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند ٬ اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه ی درخت گیر کرد و  نمی توانست به تندی فرار کند.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
 دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.

چه بسیارند در زندگی چیزهایی که از آنها خوشمان نمی آید ولی مایه خوشبختی و آسایش ما هستند و بالعکس چه چیزهایی که داریم و یا دوست داریم داشته باشیم اما مایه بدبختی و عذاب ما هستند. تمام تلاشمان را برای داشتن زندگی بهتر انجام دهیم اما همواره به حکمت های خداوند راضی باشیم.

 

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه

گفته‌ها و حرف‌ها

تا زمانی که شناخت شما
از خودتان، بر اساس
گفته‌ها و حرف‌های دیگران باشد
شما دربارهٔ سلایق دیگران شناخت پیدا می‌کنید؛ نه خودتان!

کریشنا مورتی

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
آب

آب

انسان بی شباهت به «آب» نیست؛

اگر بخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد، باید جریان داشته باشد؛ باید پی برخورد با سنگ ها و سختی ها را به تنش بمالد باید شجاعت چشیدن گرم و سرد روزگار را داشته باشد؛ تا باران شود و بر جهان ببارد…

وگرنه کسی که تحمل سختی ها را نداشته باشد، همچون آب ساکنی است که صدایش به کسی آرامش نمیدهد؛ با دیگران که کنار نمی آید هیچ، خودش را هم نمیتواند نجات دهد..!
مرداب میشود و میگندد....

۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۱:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
محبت

محبت

انسان‌هایی پیدا می‌شوند سی روز ماه رمضان را روزه می‌گیرند، عید که شد برای کفاره گناهانشان گوسفند حنا بسته سر می‌برند، به حج تمتع و عمره می‌روند، روزی پنج‌بار سر به سجاده می‌گذارند، امّا دلشان نه جایی برای محبت است، نه جایی برای مرحمت.

مرد حسابی، پس برای چه این‌همه زحمت میکشی؟! مگر بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن می‌شود ایمان آورد؟!

اگر عشق نباشد، "عبادت" هم کلمه‌ای خشک و خالی می‌شود. انسان باید با عشق و در عشق ایمان بیاورد؛ باید در رگ‌هایش عشق به خدا و انسان‌ها را حس کند!


📓 ملت عشق
👤الیف شافاک

۱۶ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه

قهرمان

اخرش باید خودت قهرمان باشی

چون همه
مشغول نجات خودشون هستن...

۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه