.::التماس دعا::.

۳۰۸ مطلب با موضوع «دلنوشته و سخن بزرگان» ثبت شده است

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ق.ظ پوریا قلعه
عاشق اگر میشوید

عاشق اگر میشوید

عاشق اگر میشوید

عاشق رفتار آدم ها نشوید.

آدم ها گاهی حالشان خوب است گاهی بد

رفتارشان متاثر از حالشان است

عاشق افکارشان شوید

افکار حتی در بدترین حالت آدم ها هم تغییر نمی کند.

۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۶ ب.ظ پوریا قلعه
سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

    

فهمیدم همیشه اونى که میخواى نمیشه!


فهمیدم هرکسى که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!


فهمیدم کسى که تو نگاه اول ازش بدت میاد 

یه روزى میشه صمیمى ترین دوستت و بلعکس!


غرور بزرگ ترین دشمنه!


خدا بهترین دوسته و خانواده بزرگ ترین حامی!


سلامتى بالاترین ثروته!


آسایش بهترین نعمته...! فهمیدم "رفتن" همیشه از روى نفرت نیست!


هرکى زبونش نرمه دلش گرم نیست!


هرکى اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست!


هرکى میخنده، بدون درد و غم نیست!


ظاهر؛ دلیلى بر باطن نیست!


فهمیدم کسى موظف به آروم کردنت نیست!


فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه!


فهمیدم خیلى موقع ها خواسته هات

حتى باگریه و التماس، انجام شدنى نیست!


فهمیدم گاهى اوقات تو اوج شلوغى تنهاترینى!


گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى 

دوست داشتنى سابق میشه!


گاهی اوقات صمیمی ترین فرد  میشه غریبه ترین آدم!


گاهی اوقات با همه وجودت کسی رو دوست داری ولی دلت نمیخاد ببینیش!


گاهی اوقات باید رفت!


باید دل کند!


باید گذشت!


باید رد شد و


عوض شد.......چون مردم این دنیا همین بوده اند و هستن ...

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۰ ب.ظ پوریا قلعه
دوستی، از من به من نزدیک تر

دوستی، از من به من نزدیک تر

تازه فهمیدم خدایم، این خداست 

این خدای مهربان و آشناست 

دوستی، از من به من نزدیک تر 

از رگ گردن به من نزدیک تر 

آن خدای پیش از این را باد برد 

نام او را هم دلم از یاد برد 

آن خدا مثل خیال و خواب بود 

چون حبابی، نقش روی آب بود 

می‌توانم بعد از این، با این خدا 

دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا 

می‌توان با این خدا پرواز کرد 

سفره ی دل را برایش باز کرد 

می‌توان درباره ی گل حرف زد 

صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد 

چکه چکه مثل باران راز گفت 

با دو قطره، صد هزاران راز گفت 

می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد 

مثل یاران قدیمی‌ حرف زد 

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند 

با الفبای سکوت آواز خواند 

می‌توان مثل علفها حرف زد 

با زبانی بی الفبا حرف زد 

می‌توان درباره ی هر چیز گفت 

می‌توان شعری خیال انگیز گفت


دوم ادریبهشت، زادروز قیصر امین پور 

روحش شاد،یادش گرامی

۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۲۳ ب.ظ پوریا قلعه
زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی چه؟

زندگی یعنی چه؟


از خیاط پرسیدند: زندگی یعنی چه؟

گفت: دوختن پارگی های روح با نخ توبه؛


از باغبان پرسیدند: زندگی یعنی چه؟

گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها

زیر نور ایمان؛


از باستان شناس پرسیدند: زندگی یعنی چه؟

گفت: کاویدن جانها

برای استخراج گوهر درون؛


از آیینه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟

گفت: زدودن غبار آیینه ی دل

با شیشه پاک کن توکل؛


از میوه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟

گفت: دست چین کردن خوبی ها

در صندوقچه ی دل؛

۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۱۵ ب.ظ پوریا قلعه
آیا هدایا را اماده کردی؟

آیا هدایا را اماده کردی؟

مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟  

حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(آیا هدایا را اماده کردی؟)

پرسید آن هدایا کدامند؟

رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

۱- هدیه عزرائیل 

۲- هدیه قبر

۳- هدیه نکیر و منکر 

۴- هدیه میزان

۵- هدیه پل صراط

۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)

۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)

۸- هدیه پیامبر

۹- هدیه جبرئیل

۱۰- و هدیه خداوند متعال


اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :

۱. رضایت حق داران.

۲. قضای نمازها.

 ۳. اشتیاق به خداوند.

 ۴.آرزوی مرگ.


اما هدیه قبر چهار چیزاست :

۱. ترک سخن چینی. 

۲. استبراء. 

۳. تلاوت قرآن. 

۴. نماز شب.


اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :

۱. راستگویی.

۲. ترک غیبت.

۳. حق گویی. 

۴. تواضع در برابر همه


اما هدیه میزان چهار چیزاست :

۱. فرو خوردن خشم. 

۲. تقوای راستین. 

۳. رفتن به سوی جماعت.

۴. دعوت به سوی آمرزش الهی


اما هدیه صراط چهار چیزاست :

۱. اخلاص عمل.

۲. زیاد به یاد خدا بودن. 

۳. خوش اخلاقی.

۴. تحمل کردن آزار دیگران


اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :

۱. گریه از ترس خداوند.

۲. صدقه مخفی.

۳.ترک گناهان. 

۴.خوش رفتاری با پدر و مادر


اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :

۱. صبر در ناملایمات.

۲. شکر بر نعمت.

۳انفاق مال در راه اطاعت خداوند.

۴.رعایت امانت در مال وقفی



اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :

۱. دوست داشتن او. 

۲. پیروی از سنت او.

۳. دوست داشتن اهل بیت او.

۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن


 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست :

۱. کم حرف زدن. 

2.کم خوردن.

3. کم خوابیدن. 

4. مداومت بر حمد


اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :

۱. امر به نیکی.

۲. نهی از بدی.

۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.

۴. و مهربانی کردن با همه


منبع : کتاب المواعظ العددیه. احادیث ده گانه.

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۲۸ ب.ظ پوریا قلعه
آرامش مےخوﺍهے

آرامش مےخوﺍهے

آرامش مےخوﺍهے، ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍنہ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍے کسے ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ...

آرامش مےخواهے، ﺑﺎ کسے کہ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ، فقط بہ او گوش کن...

آرامش مےخواهے خودت را با کسے مقایسہ نکن...

آرامش مےخواهے شکرگزار باش...

آرامش مےخواهے کمڪ کن، تو توانایے!

شاید همہ توانایے روحے و جسمے براے یارےکردن ندارند...

آرامش مےخواهے با همہ بےهیچ چشم داشتے مہرﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ...

آرامش مےخواهے ﺑﺮﺍے ﺯﻧﺪگےﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎمہﺭﯾﺰے ﮐﻦ، هدف داشتہ باش...

آرامش مےخواهے ﺳﺮﺕ بہ ﮐﺎﺭِ ﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ.

آرامش مےخواهے بہ کسے وابستہ نباش.

ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ کہ تنہا ﺗﻮ

ﺑﺮﺍے ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍهے ﻣﺎﻧﺪ.

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ق.ظ پوریا قلعه
همه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ

همه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ

همه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ،

ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛

ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!


ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ،

ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!


ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ،

ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ، یک ﻓﻀﯿﻠﺖ است.

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ق.ظ پوریا قلعه
بزرگ‌ترین حسرت‌ها

بزرگ‌ترین حسرت‌ها

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده:


اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن


حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم


حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم


حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم


حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم


۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ب.ظ پوریا قلعه
مرد بیسوادی

مرد بیسوادی

مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی 

معنی قرآن را نمی فهمید.

روزی پسرش از او پرسید:

 چه فایده ای دارد قرآن میخوانی،

 بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟

پدر گفت: پسرم!

 سبدی بگیر و از آب دریا

 پرکن و برایم بیاور.

پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.

پدر گفت: امتحان کن پسرم.


پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند

گرفت و به طرف دریا رفت.

سبد را زیر آب زد و به سرعت به

طرف پدرش دوید ولی همه آبها از

سبد ریخت و هیچ آبی در سبد

 باقی نماند. پس به پدرش گفت؛

که هیچ فایده ای ندارد.

پدرش گفت:

دوباره امتحان کن پسرم.

پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق

 نشد که آب را برای پدر بیاورد.

برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد

 تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛

 که غیر ممکن است...!

پدر با لبخند به پسرش گفت:

 سبد قبلا چطور بود؟

پسرک متوجه شد سبد که از

 باقیمانده های زغال، کثیف و 

سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز

شده است.

پدر گفت: 

این حداقل کاری است که قرآن

 برای قلبت انجام میدهد.


دنیا و کارهای آن، قلبت را از

سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛

خواندن قرآن همچون دریا

 سینه ات را پاک میکند،

حتی اگر معنی آنرا ندانی ..

۱۸ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۴۶ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۲۶ ق.ظ پوریا قلعه
"گرگ...!"

"گرگ...!"

تشبیهات جالبی میشنویم این روزها!

"فلانی گرگی است برای خودش!"

"سعی کن که گرگ باشی!"

"آدم گرگ باشد خوب است!"

"گرگ...!"

گرگ؟


از کی تابحال گرگ بودن شد جزو خصوصیات لازم و پسندیدۀ انسانی؟

مگر میشود هم گرگ بود و هم انسان؟

بین اشرف مخلوقات و یک حیوان چهارپای درنده از زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد!


با افتخار باد در گلو می اندازد، سینه سپر میکند، اخم میکند و خیره میشود به چشم های آدم و میگوید:

"من آنقدر زخم خورده ام که دیگر گرگ شده ام!"

عجب!


یا گرگ واقعی ندیده ایم، یا حسابی حس شوخ طبعی بدی پرورانده ایم!

یا که میگویند:

"گوسفند نباش، نگذار گرگ ها تکه تکه ات کنند!"

همین؟

یا گوسفند هستیم، یا گرگ؟

چیز دیگری در این میان وجود ندارد؟


چطور توانستیم چنین خط دقیق و بی چون و چرایی وسط بکشیم و همه را دو گروه کنیم؟


یک جای کار را بد رفتیم!

پس انسان بودن چه بلایی به سرش آمد؟

پس آن هایی که وسط خط ایستاده اند چه نام دارند؟

سگ گله؟


نه دوست من،

نه گرگ باش، نه گوسفند و نه سگ!

زندگی واقعی، کلیله و دمنه نیست!

انسان باش.


همانی که زیر درخت نشسته و فلوت زنان خیره شده است به ابرها!

سگ و گوسفند و گرگ ها را بگذار به حال خودشان! 

انسان باش و انسان بمان.

همین!

۱۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۶ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه