.::التماس دعا::.

۱۳۵ مطلب با موضوع «مورد علاقه های من» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
بارالها…

بارالها…

بارالها…

از کوی تو بیرون نشود

پای خیالم 

نکند فرق به حالم ....

چه برانی،

چه بخوانی…

چه به اوجم برسانی 

چه به خاکم بکشانی…

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی..

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد…

نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این

خانه مرا نیست پناهی

۲۸ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۱۰ ق.ظ پوریا قلعه
زندگی خودم

زندگی خودم

من زندگی خودم را میکنم و

 برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم . 

چاقم, 

لاغرم, 

قد بلندم,

 کوتاه قدم, 

سفیدم , 

سبزه ام،.... همه به خودم مربوط است .

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است

زندگی کن به شیوه خودت

با قوانین خودت

با باورها و ایمان قلبی خودت

مردم دلشان می خواهد

موضوعی برای گفتگو داشته باشند

برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی...

هر جور که باشی، 

حرفی برای گفتن دارند.

شاد باش و 

از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟

آنها حتی پشت سر خدا هم

حرف می زنند!

۲۸ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۱۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۹ ق.ظ پوریا قلعه
درد من

درد من

درد من حصار برکه نیست

درد من زیستن با ماهیانی است

که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده

۰۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۵۵ ب.ظ پوریا قلعه
خوابیدن کودکان

خوابیدن کودکان

هیچ کس نمیداند چه سری در خوابیدن کودکان است که این قدر آرامند؛

انگار در آسوده ترین حالت ممکن

بی هیچ تعلق و وابستگی

بی هیچ دغدغه ،

چشم رو ی این دنیا می بندند؛

بین خودمان باشد،

من هم گاهی این قدر آرامم

با همین اسودگی سر روی بالشت میگذارم

راستش را بخواهی 

تمام روز هایی که با تو شب میکنم،

این چنین آرامم!

۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۵ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۵ ق.ظ پوریا قلعه
"مشتی خاک"

"مشتی خاک"

سر تا پایم را خلاصه کنند 

می شوم "مشتی خاک" 

که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه 

یا "سنگی" در دامان یک کوه 

یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس

شاید "خاکی" از گلدان‌ 

یا حتی "غباری" بر پنجره 

اما مرا از این میان برگزیدند :

 

 برای" شرافت"

 برای" انسانیت"                                                 

و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای 

" نفس کشیدن "

 " دیدن "

" فهمیدن "               

و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید 

من منتخب گشته ام :برای" قرب "

 برای" سعادت "       

من مشتی از خاکم که خدا اجازه ام داده:

به" انتخاب " به" تغییر "  به" محبت "           

 وای بر من اگر قدر ندانم

۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۵ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۳ ق.ظ پوریا قلعه
خدا

خدا

لحظات شادی خدا را ستایش کن


لحظات سختی خدا را جستجو کن


لحظات آرامش خدا را مناجات کن


لحظات درد آور به خدا اعتماد کن


و در تمام لحظات خدا را شکر کن


خداوند با صابران است

۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۱ ق.ظ پوریا قلعه
می توان

می توان

می توان ساده زندگی کرد، ساده زیست

و از شادی های کوچک لذت برد



فقط کافیست

باورداشته باشیم

لذت شادی، در داشتن چیزهای بزرگ نیست ^_^

۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۴۳ ب.ظ پوریا قلعه
لبخند بزن

لبخند بزن

لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند

و به بلبلانی که با حس و شوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر می دهند

لبخند بزن به دیروزی که خوش بود

و به امروزی که زیباست

و به فردایی که رویایی خواهد بود ... لبخند بزن به آسمانی که برای لطافت زمین زیر پایش، اشک شوق جاری می سازد

لبخند بزن به شقایق ها، نیلوفر های آبی و نرگس ها

لبخند بزن به خدایی که با نعمتهایش، لبخند را میهمان لبهایت می کند ...

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ب.ظ پوریا قلعه
حال آدم یک جور عجیبی خوب است...

حال آدم یک جور عجیبی خوب است...

بعضی روزها... 

حال آدم یک جور عجیبی خوب است...

خوب که میگویم... 

نه اینکه مشکل نباشدها... نه...

خوب یعنی خدا دستش را میگیرد...

مقابل غم ها... 

میگوید "امروز بنده ام باید خوشحال باشد، سراغش نیایید"

و تو هی ذوق میکنی...

از خوشی های کوچک زندگی ات...

از اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود...

گفتم انتظار، یادم آمد... 

هر روزی که بی انتظار و شاکر چشم گشودم "حالم خوب بود "

خوب که میگویم... 

نه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها!!! نه...

خوب یعنی خدا را رأس آرزوهایم قرار دادم... 

و همه چیز را به او سپردم.

۲۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ق.ظ پوریا قلعه
تا حالا عاشق شدی؟

تا حالا عاشق شدی؟

ازم پرسید: تا حالا عاشق شدی؟


گفتم: آره

گفت: چند بار؟

گفتم: یک بار

گفت: پس میدونی عشق اول 

هیچوقت از یاد نمیره؟

گفتم: آره مطمئنم

گفت: چه جوری باهاش آشنا شدی؟

گفتم: از بچگی باهاش بزرگ شدم؛ 

تا چشم باز کردم 

تا الان اونو میشناسم..

گفت: باهاش در ارتباطی؟

گفتم: آره همیشه باهمیم

بغض کردم که گفت بهش میرسی؟!!

اشکم سرازیر شد گفتم آره..

گفت: منم عاشقم 

خیلی میخوامش زیباست 

ولی بهش نرسیدم

گفت: خوش بحال عشقت 

چقد خوشبخته که 

تو رو داره 

و اینقدر عاشقشی !

گفتم: من خوشبخترم 

که اون عاشقمه!

گفت: حالا کی هست اسمش چیه؟ 

خوشگله؟

گفتم مطمئنم از عشق تو خوشگلتره ؟؟

..اسمش رحمان، رحیم ،حمید ،و...

اسماش زیادن ولی من صداش میزنم 


خداا...

۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه