چه اسارت بی افتخاریست دربندحرف این و آن بودن.
هدف از زندگی انتخاب شدن نیست، هدف انتخاب کردن است.
چه اسارت بی افتخاریست دربندحرف این و آن بودن.
هدف از زندگی انتخاب شدن نیست، هدف انتخاب کردن است.
از کسی پرسیدند: ماه قشنگتر است یا مادرت؟
گفت: ماه را که میبینم، مادرم یادم میافتد.
اما مادرم را که میبینم، ماه را فراموش میکنم!
منبع : www.mzerafati.blog.ir
وقتی از ته دل بخندی؛
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی
وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی
آن زمان است که واقعا زندگی میکنی...
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست
اندیشهها، کردارها و سخنان ما دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما باز میگردند
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند، هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد
میدونی "اصالت "چیه !!!!!!!
این که تن به انجام هرکاری نمیدی ،به این معنی نیست که نمیتونی!
بهش میگن "چهارچوب"
کسی که تو زندگیش چهارچوب داره اصالت داره...
اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو دراورد
اصالت یعنی دلت نمیاد خیانت کنی،دلت نمیاد دل بشکنی،دلت نمیاد دورو باشی،دلت نمیاد آدما رو بازی بدی
کاشکی بعضیها بفهمند این سادگی نیست" اصالته ".....!!!
بارالها…
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم ....
چه برانی،
چه بخوانی…
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی…
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی..
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این
خانه مرا نیست پناهی
من زندگی خودم را میکنم و
برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم .
چاقم,
لاغرم,
قد بلندم,
کوتاه قدم,
سفیدم ,
سبزه ام،.... همه به خودم مربوط است .
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت
با قوانین خودت
با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی...
هر جور که باشی،
حرفی برای گفتن دارند.
شاد باش و
از زندگی لذت ببر
چه انتظاری از مردم داری ؟؟؟
آنها حتی پشت سر خدا هم
حرف می زنند!
درد من حصار برکه نیست
درد من زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده
هیچ کس نمیداند چه سری در خوابیدن کودکان است که این قدر آرامند؛
انگار در آسوده ترین حالت ممکن
بی هیچ تعلق و وابستگی
بی هیچ دغدغه ،
چشم رو ی این دنیا می بندند؛
بین خودمان باشد،
من هم گاهی این قدر آرامم
با همین اسودگی سر روی بالشت میگذارم
راستش را بخواهی
تمام روز هایی که با تو شب میکنم،
این چنین آرامم!
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :برای" قرب "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدا اجازه ام داده:
به" انتخاب " به" تغییر " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم
لحظات شادی خدا را ستایش کن
لحظات سختی خدا را جستجو کن
لحظات آرامش خدا را مناجات کن
لحظات درد آور به خدا اعتماد کن
و در تمام لحظات خدا را شکر کن
خداوند با صابران است