.::التماس دعا::.

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۳۸ ب.ظ پوریا قلعه
شمع و کبریت

شمع و کبریت

شمع به کبریت گفت
از تو میترسم تو قاتل من هستی


کبریت گفت ؛
از من نترس

از ریسمانی بترس که در دل خود جای داده ای...

۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۳۸ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ب.ظ پوریا قلعه
همرنگ جماعت هزار رنگ شدن!

همرنگ جماعت هزار رنگ شدن!

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!‍

 

ولی قرآن چیزی دیگه میگه:

 

أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ"

بیشتر مردم نمۍدانند

 

 أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ"

بیشتر مردم ناسپاس اند

 

*أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ "

بیشتر مردم ایمان نمی آورند

 

 أکثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ"

بیشترشان گناهکارند

 

أکثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ"

بیشترشان نادانند

 

أکثرهم ﻣﻌﺮﺿﻮﻥ"

بیشترشان اعتراض گرند

 

 أکثرهم ﻻ‌ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ"

بیشترشان تعقل نمۍکنند

 

 أکثرهم ﻻ‌ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ "

بیشترشان ناشنوایند

 

ﻭﻗﻠﻴﻞ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﺍﻟﺸﻜﻮﺭ "

و کم اند بندگانی که شاکرند

 

ﻭﻣﺎ ﺁﻣﻦ ﻣﻌﻪ ﺇﻻ‌ ﻗﻠﻴﻞ "

و جز اندکی ایمان نمی آورند

 

پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست

 بلکه در مورد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار میکنند.

راه درستِ خودت را برو⁦⁦⁦✅

۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ب.ظ پوریا قلعه
مرد ثروتمند

مرد ثروتمند

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران»

 

اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند.پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد؟؟؟

 


برادر زاده او تصمیم گرفت..آن را اینگونه تغییر دهد: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه! برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد : «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادرزاده‌ام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»

 


پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: «تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه. برای برادر زاده‌ام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»

 


به واقع زندگی نیز این چنین است‌

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ...هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست.

۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۱۶ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ب.ظ پوریا قلعه
گلایه

گلایه

راننده گفت:

این چراغ لعنتی چقد دیر سبز میشه❗️

 

در همین زمان...

 

دخترک گل فروش به دوستش گفت:

سارا بیا الان سبز میشه؛

 

سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت:

اه این چراغ چرا اینقد زود سبز میشه، نمیذاره دو زار کاسبی کنیم...

 

✨و این حکایت زندگی ماست که

بخاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم و کشاورزی در دور دست بخاطر همین باران لبخند می زند✨

 

✍یادمان باشد

خداوند؛ فقط خدای ما نیست

بندگان دیگری هم دارد...

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۱۵ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۲۵ ب.ظ پوریا قلعه
کتابچه ساده رمضان

کتابچه ساده رمضان

پیشاپیش رمضان "ماه میهمانى خدا" بر شما عاشقان خدا مبارک🌸

دریافت

۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۲۵ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ب.ظ پوریا قلعه
قلب راستگو

قلب راستگو

🍃به خاطر داشته باش که: 
وقتی قلبت رنج می کشد، 
به معنی این است که در حال ورود 
به لایه های عمیق تر وجودت هستی. 
قلب هرگز دروغ نمی گوید. 
ذهن در دروغ زندگی می کند. 
ذهن از دروغ تغذیه می کند 
و در تمامی نادرستی ها غرق می شود 
اما قلب همیشه امین و راستگوست. 
قلب، ساده و صادق است. 
هرگز زرنگی به خرج نمی دهد. 
کلک بازی بلد نیست. 
بی نهایت با هوش است 
اما به اندازەی سر سوزنی حیله گر نیست. دقیقا همان چیزی که هست را منعکس می کند. زیبایی و اصالت او هم از همینجا ناشی می شود. 
تو هرگز با ذهن نمی توانی خدا را بشناسی. 
امکان ندارد که بتوانی یک چیز با ارزش را با ذهن بشناسی. عشق، زیبایی و خدا فقط با قلب شناخته می شوند. 
قلب، دروازه ای گشوده به سوی حقیقت است.

۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۴ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۶ ب.ظ پوریا قلعه
خوشحالی یعنی

خوشحالی یعنی

❣روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از 

تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد

 

بر اساسِ این تعریف، خوشحال بودن یعنی: توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها. 

- خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست 

اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد. 

- خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز، خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن

- خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدنِ مشکلات.

- خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر همنوعان بیاوریم.

- خوشحالی یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی، خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن، عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن

- خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آریِ بزرگ به زندگی.

۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۳۹ ب.ظ پوریا قلعه
جوان و عسل

جوان و عسل

🔸پسر جوانی مریض شد.

اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت.

 

حکیم به او عسل تجویز کرد.

 

جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد.

حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم.

جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت.

حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را  معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟

جوان گفت: نمی‌دانم.

 

حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است.

 

پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخت گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سخنان خود سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور.

۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۳۹ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۲ ق.ظ پوریا قلعه
قایق زندگى

قایق زندگى

ﻧﯿﻤﻪ شبی تعدادی دوست برای تفریح ﺑﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﺳﻮﺍﺭﯼ رفتند.

 

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﺭ شدن ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﺪ،

ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺎﯾﻖ ﺷﺪﻧﺪ، ﭘﺎﺭﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻭ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﭘﺎﺭﻭ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ .

 

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺯﺩ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺧﻨﮑﯽ ﻭﺯﯾﺪ ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺍﯾﻢ !

 

ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﭘﯿﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ :

ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻃﻨﺎﺏ ﻗﺎﯾﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻨﺪ !

 

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﯾﻘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ .

 

ﻗﺎﯾﻖ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟

ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺕ؟

ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻋﻮﺍﻃﻔﺖ؟

 

ﺑﺪﻥ، ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻭ ﻋﻮﺍﻃﻒ،

ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺳﺎﺣﻞ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

 

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍﭘﺎﺭﻭ ﺑﺰﻧﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺴﯿﻢ ﺧﻨﮏ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻮﺯﺩ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﺪ،

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﻌﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﯼ ﻭ ﻧﮕﺎﻩﮐﻨﯽ، ﺩﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﭘﺎﺭﻭ ﺯﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ

ﺁنﻭﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻗﺎﯾﻖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯽ.

 

بیاموز چگونه قایق را با یارى "الله" باز کنى.

۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۲ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ پوریا قلعه
قافله عمر

قافله عمر

می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟

هر که غفلت کند از قافله جا می ماند

 

شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است

که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند

 

باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی

خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند

 

هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد

دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند

 

هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد

آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد

 

مسعود محمدپور

۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۹ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه