.::التماس دعا::.

۱۵۵ مطلب با موضوع «داستان و حکایت» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
ازاین ستون به اون ستون فرجه

ازاین ستون به اون ستون فرجه

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید .
به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست .
با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟
ولی کسی را یارای ضمانت نبود .
مرد گناهکار با خواری و زاری گفت : ای مردم شما می دانید که من در این شهر بیگانه ام  و آشنایی ندارم.
یک نفر برای خشنودی خدا ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم .
ناگه یکی از میان مردمان

ادامه مطلب...
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۵۲ ب.ظ پوریا قلعه
دیگ

دیگ

می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت . 

 

چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. 
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما زایید کرد. 

چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا دادبه این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. 
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد . 
همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. 
ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می می میرد؟ چرا مزخرف میگی!!!!و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. 
دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد.


 📌 و این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد عجیب ترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را قبول نمیکنیم

۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۴۳ ب.ظ پوریا قلعه
تمام جهان

تمام جهان

مردی در راه بازگشت
به خانه بود که
در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی
گرسنه تقسیم میکند
نزدیک رفت و پرسید 
چرا غذایت را به این حیوان نجس میدهی 
کودک سگ را بوسید و گفت 

ادامه مطلب...
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۴۳ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۲۷ ب.ظ پوریا قلعه
راز موفقیت

راز موفقیت

گویند از مردی که صاحب یکی از بززگترین فروشگاه‌های زنجیره‌ای در جهان است پرسیدند:

 

«راز موفقیت شما چه بوده؟»

او در پاسخ گفت :
« زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به

ادامه مطلب...
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۲۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۳۱ ق.ظ پوریا قلعه
دانش آموز زشت!

دانش آموز زشت!

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره .
روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .

نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین

ادامه مطلب...
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۳۱ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه