.::التماس دعا::.

۱۴۵۵ مطلب توسط «پوریا قلعه» ثبت شده است

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ب.ظ پوریا قلعه
خیر است!

خیر است!

پادشاهی وزیری داشت که هر اتفاقی می افتاد می گفت: خیر است!!

روزی دست پادشاه در سنگلاخها گیرکرد و مجبور شدند انگشتش را قطع کنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!

پادشاه ازدرد به خود میپیچید، از رفتار وزیر عصبانی شد، اورا به زندان انداخت... 

یکسال بعد پادشاه که برای شکار به کوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتارشد که بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را که دینش با آنها مخالف بود، سر میبرند و لازمه اعدام آن شخص این بود که بدنش سالم باشد.
وقتی دیدند اسیر، یکی از انگشتانش قطع شده،وی را رها کردند.

آنجا بود که پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد که زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است!

پادشاه دستور آزادی وزیر را داد 
وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید، گفت: خیراست!

پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟؟

وزیر گفت: از این جهت خیراست که اگرمرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام میکردند..

"چه زیادند خیرهایی که خدا پیش رومون میذاره و ما نمیدونیم و ناشکریم"

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۷ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴ ق.ظ پوریا قلعه
یاد بگیریم

یاد بگیریم

 باهم باشیم ؛
 بدون تصاحب یکدیگر

همنوا باشیم ؛
 بدون تصرف اندیشه یکدیگر

 همکار باشیم ؛
 بدون دخالت در کار یکدیگر

 همدل باشیم ؛
 بدون راهیابی به راز یکدیگر

 همنشین باشیم ؛
 بدون تجاور به مرزهای یکدیگر

چه خوبه که کلید باشیم نه قفل
نوازش باشیم نه سیلی
باهم بخندیم نه به‌هم 
راه باشیم نه سد
درک کنیم نه ترک 
نمک لحظه ها باشیم نه نمک زخمها.....

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ق.ظ پوریا قلعه
زن و عشق

زن و عشق

هیچ زنی را در هیچ کجایِ دنیا
نمی توانی پیدا کنی
که به یکباره عاشقِ مَردی شود!
زن ها،
آرام آرام در یک مَرد جوانه میزنند
اما امان از وقتی که زنی در وجودِ مَردش ریشه بدواند ...
این جور عشق هایِ یک زن را هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد ...!
حالا می خواهد تبرِ زمان باشد ،
یا حتی تبرِ مرگ ...

اما چرا،
همیشه یک استثناء وجود دارد!
و آن برای از ریشه خشکاندنِ یک زن، خیانت به عشق ِاوست...

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۶ ق.ظ پوریا قلعه
گِله

گِله

عالم ز برایت آفریدم گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
 جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
 از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
 گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
 بر بخشش بی منت من هم گله کردی
 با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
 با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
 صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
 از صحبت با مونس جانت، گله کردی
 رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
 با این که نماز تو خریدم، گله کردی
 بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان
 بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی 
 از عالم و آدم گله کردی و شکایت
 خود باز خریدم گله ات را، گله کردی...

۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۹:۰۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۲۳ ب.ظ پوریا قلعه
خاک

خاک

خاک شد هر که در این خاک زیست 

خاک چه داند که در این خاک کیست

سر انجام که باید از این خاکـ رفت

خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت

۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۸:۲۳ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ پوریا قلعه
نخ سفید و نخ سیاه

نخ سفید و نخ سیاه

 آنگونه که  تصاویر  ارسال شده به زمین توسط ماهواره های فضائی نشان میدهند. در هنگامی که قسمتی از زمین روز است قسمت دیگر شب است و  فاصله بین آن دو  به شکل نخ(مرز) نمایان است واین دقیقا همانطوری است که خداوند متعال در قرآن کریم در 1400 سال قبل  بیان فرموده است و ما اکنون در عصر تکنولوزی فضائی این حقیقت را به روش علمی و به کمک تصاویر ماهواره ای وپردازش را یانه ای درک می نمائیم، سبحان الله! منزه است خداوند !

  چنانچه شخصی از خارج از کره زمین - مانند جائیکه ماهواره های فضائی به دور زمین می چرخند- به زمین  نگاه کند وسرعت چرخش زمین را مشاهده نماید وببیند که چگونه شب وروز پشت سر هم از بخشی از کره زمین به بخش دیگر منتقل می شوند وجای خود را با یکدیگر عوض میکنند ،در خواهد یافت که بهترین توصیف برای این حالت همان است که خداوند متعال بیان فرموده است: (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)  [الحدید: 6] یعنی: خداوند شب را در روز وروز را در شب داخل مینماید و او به آنچه در سینه ها میگذرد کاملا آگاه است. وهمچنین می فرماید : (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ) [فاطر: 13].یعنی خداوند شب را در روز داخل مینماید وروز را در شب داخل می نماید  وخورشید وماه را در فرمان خود دارد  همه  آنها برای مدتی معین در حرکتند  اوست خداوند  شما که ملک وفرمانروائی او راست وآنچه غیر او که به دعا می خوانید مالک هیچ چیز نیستند.

از زمانهای قدیم  انسان گمان می نمود که

ادامه مطلب...
۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
کلیپ و عکس

کلیپ و عکس

حجم فایل: 10MB

 

برای رفتن به صفحه دانلود کلیک کنید

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ق.ظ پوریا قلعه
زن و شوهر

زن و شوهر

مرد در خانه
همانند نمک است.
اگر رفت زندگی بی مزست
و اگر آمد فشارخون را بالا میبرد😄

زن در خانه
همانند شکر است.
اگر رفت زندگی تلخ میشود
و اگر آمد شیرینی زندگی را چند برابر میکند☺️

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۰:۵۶ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ق.ظ پوریا قلعه
چتر خدا

چتر خدا

در حیرتم از خلقت آب، 
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا می‌کند . 
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش می‌کند .
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز می‌کند .
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ می‌کند .
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می‌شود .
ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می‌گردد .
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با خدا است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است

بگذار سرنوشت 
هر راهی که میخواهد برود. 
ما راهمان جداست. 
ما راهمان خداست. 
بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند
یادت باشد ما چترمان خداست ...

۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ق.ظ پوریا قلعه
نردبان

نردبان

دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت. 
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟ 

صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم. 
کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟ 

مادر گفت : دارد نردبان می سازد. 
ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!

سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟ 

حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.

 

نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست

 

لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست

۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه