آنطور که هستی باش ،....
صداقت مؤثرترین تیری است که به قلب هدف مینشیند ،....
هدفت را با نقشههای جوراجور آلوده مکن ،...
خودت باش ،....
افتاده باش ،... نه ذلیل ،...
شوخ باش ،... نه مسخره ،....
آزاده باش ،،... نه یاغی ،...
مطمئن باش ،... نه ساده ،....
از خود ،... راضی باش ،.... نه از خود راضی ،...
صبور باش ،... نه در کمین ،....
آنوقت خواهی دید که کلید را در دست خود خواهی داشت!!!
فرو بردن آب دهان در ماه رمضان
سوال: فرو بردن آب دهان در ماه رمضان روزه را باطل میکند در صورتی آب در دهانم جمع میشود و باید هر دقیقه ان را بیرون بریزم
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مرکز
فرو بردن آب دهان در ماه رمضان هر چند زیاد باشد روزه را باطل نمی کند. (1)
پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، م 1496. (مطابق با نظر آیت الله خامنه ای).
منبع: سایت پاسخگو
دنیا نه خوشبخت است ، نه بدبخت .
دنیا همان چیزی می شود که ما می بینیم .
دنیا بینش ماست .
هر کسی آفرینندة دنیای خویش است .
اگر هر لحظه از زندگی ، حسی از بدبختی در وجودت می ریزد ، اشکال جایی در بینش توست .
اگر در اطراف خود چیزی جز ظلمت نمی بینی ، بی تردید چشمانی را که روشنایی را می بینند بسته ای .
فکرت را تازه کن .
از زاویه ای نو به خودت نگاه کن .
اگر سرزنشت را متوجة دیگران کنی ، از دیدن اشتباه خود در می مانی .
اگر شرایط را سرزنش کنی ، نمی توانی به ریشه های حالت روحی ات نفوذ کنی .
از این رو ، شرایط هر چه هستند باشند ، به کشف علتها در خودت اقدام کن .
علتها همیشه در درون خود آدمند .
اما همواره به نظر می آید که در دیگرانند .
اگر از این اشتباه پرهیز کنی ، نگهداری احساس بدبختی دشوار می شود
دیگران فقط آینه اند
تصویری که در آیینه می افتد ، تصویر خود توست .
زندگی می تواند ضیافتی باشد .
اما ابتدا الزام است که انسان خود را از نو بیافریند .
این کار دشوار نیست .
زیرا به محض آنکه اشکال در بینش خود آدم دیده می شود ، خطاها می میرند و آدم تازه ای به دنیا می آید...
نگاه زیبا
سعی کن تا میشه از خودت تعریف نکنی و به کارهات ننازی.
خدا سه بارتوی قرآن تذکر داده
از اینجور آدما خوشم نمیاد!
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ
(آیه ۱۸ لقمان)
سلام دوستان میتونید نکته برداری هایی که از کتاب شده در ادامه مطلب مرور کنید یا میتونید از همین لینک پایین
اقدام به دانلود کتاب کنید
دانلود کتاب تفسیر قرآن کریم
حجم: 531 کیلوبایت
در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…
در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مےکنیم. او ضامن توانمندی های ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است...