.::التماس دعا::.

۷۸ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

تفسیر آیت الکرسی

 

آیه 255 سوره بقره (00:44:58)


آیه 256 سوره بقره (00:16:22)

 

آیه 257 سوره بقره (00:08:49)

۲۳ آذر ۹۸ ، ۰۸:۴۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ب.ظ پوریا قلعه
آیه 110 سوره بقره

آیه 110 سوره بقره

وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

 

و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید؛ و هر کار خیری را برای خود از پیش می‌فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بیناست.

۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ب.ظ پوریا قلعه
٩٩ سکه طلا

٩٩ سکه طلا

پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت:  قربان  همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.

 

پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت : قربان  یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد.

 

خدمتکار وقتی به خانه برگشت  با دیدن کیسه وسکه ها بسیار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰  تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. 

 

او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد،و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.

۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ پوریا قلعه
با خدا باش

با خدا باش

در هیاهوی زندگی دریافتم
اگر کسی به این باور برسد که غیر از خدا
به کسی احتیاج ندارد
خدا هم او را به غیر از خودش 
محتاج نخواهد کرد!

۲۱ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۵ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه

21 عکس مفهومی

 

   

 

 

   

ادامه مطلب...
۲۱ آذر ۹۸ ، ۰۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۴ ب.ظ پوریا قلعه
با مسجد و مناره شهر اسلامی نمیشود!

با مسجد و مناره شهر اسلامی نمیشود!

شهرهای اسلامی در درجۀ اول یک تعریف عدالت محور دارند شهری که طلاق در آن زیاد باشد اسلامی نیست 

 

 شهری که خانۀ میلیاردی در آن ساخته شود اما آن طرف هزاران نفر حتی توانایی اجارۀ یک اتاق را نداشته باشند آن شهر اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جای آن سیاه پوش باشد 

 

شهری که در آن رباخواری زیاد باشد آن شهر اسلامی نیست حتی اگر همه جایش گنبد و مناره باشد 

 

شهری که در آن دو نفر عاشق نتوانند اتاقی اجاره کنند و ازدواج کنند آن شهر اسلامی نیست !

 

 مدام می‌گوییم که بنیاد خانواده در غرب فروپاشیده اما تا چند سال دیگر خودمان روی غرب را سفید خواهیم کرد  یک عده فکر می‌کنند تفریح و شادی عملی غیر دینی‌ست و انسان فقط باید در دین خلاصه شود 

 

انسان بدن دارد ، نیاز مادی دارد ، روح دارد ، عقل دارد ، باید نیازش را بشناسیم ، حقوقش را بشناسیم . 

 

بین دین و زندگی دیوار کشیدیم و خیال می‌کنیم حالا که جوانان تفریح ندارند می‌آیند پای منبر می‌نشینند...

 

یک چیزهایی در زیر پوست شهرها در حال اتفاق افتادن است که اگر زودتر نفهمیم به زودی پوسته را می‌شکنند و مثل آتشفشان بیرون می‌زنند

 

👤 دکتر یوسف اباذری

۲۰ آذر ۹۸ ، ۲۰:۲۴ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ پوریا قلعه
خداجو و خداگو

خداجو و خداگو

خداجو با خداگو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد

خداگو 
حاجی مردم فریب است
خداجو 
مومن حسرت نصیب است

خداجو را هوای سیم و زر نیست
بجز فکر خدا،فکر دگر نیست  

 

👤مهدی سهیلی

۲۰ آذر ۹۸ ، ۱۰:۲۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۳۷ ب.ظ پوریا قلعه
دوران بد

دوران بد

بنی آدم ابزار یکدیگرند،
گهی پیچ ومهره گهی واشرند

 

یکی تازیانه یکی نیش مار
یکی قفل زندان،یکی چوب دار 

 

یکی دیگران را کند نردبان،
یکی میکشد بار نامردمان

 

یکی اره شد، نان مردم برد
یکی تیغ شد ، خون مردم خورد 

 

یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل 
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل 

 

یکی چون قلم خون دل می خورد
یکی خنجر است و شکم می درد 

 

خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز
همه پر کلک ، پر ریا حقه باز!

 

چو عضوی بدرد آورد روزگار 
دگر عضوها پا گذارند فرار

۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۶:۳۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۱ ب.ظ پوریا قلعه
عجایب درخت نخل

عجایب درخت نخل

وقتی درخت نخلی قطع میشود گویی انسانی به قتل رسیده و درخت بسیار مقدسی است.و این بخاطر شباهت بسیار نزدیک و جالبی هست که این درخت به انسان دارد.درخت نخل در ۱۶ سالگی بالغ میشود و ثمر میدهد و در پیری٬دندان نخل که "تَوَخْتَکْ" نامیده میشود٬میریزد.

اگر هنگام جابجایی سر نخل صدمه ببیند خشک میشود٬چون در سر نخل ماده ای وجود دارد به نام"کَچ" که همانند مغز آدمی است.درخت نخل مثل آدمها در آب خفه میشود٬و اگر آب از سر نخل بگذرد مرگ درخت نخل حتمی است.سر هر درختی را اگر قطع کنند بیشتر شاخ و برگ میدهد به جز درخت نخل٬و اگر سر این درخت را قطع کنند خشک میشود و میمیرد٬مثل انسان.و اگر چوب نخل را بسوزانیم هیچ زغالی ندارد٬مثل آدمی.

.عمر درخت نخل تا صد و گاهی تا صد و بیست نیز میرسد.

واحد شمارش درخت نخل مانند انسان نفر است.

 

***

در قرآن کریم نام نخل بیشتر از همه درختان ذکر شده است . نام خرما در بیست آیه قرآن آمده که آن آیات شریفه به قرار زیر هستند :

بقره 266 - انعام 99 و 141 - رعد 4 - نحل 11 و 67 - اسرا 91 - کهف32 - مریم23و25 - طه 71 - مومنون19 - شعراء148 - یس34 - ق10 - قمر20 - رحمن11و68 - حاقه7 - عبس29.

بر طبق آیات 23 و 25 سوره مریم خداوند غذای حضرت مریم را بعد از تولد حضرت عیسی خرما قرار داد و دانشمندان نیز معتقدند که این میوه یکی از بهترین غذا ها برای زنان بعد از وضع حمل است.

سایر آیات هم از خرما به صورت های گوناگونی یاد کرده اند که مطالعه آنها می تواند بسیار آموزنده باشد.

به علاوه در احادیث فراوانی به خرما و فواید آن اشاره شده است .

۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۳ ق.ظ پوریا قلعه
برو بالاتر

برو بالاتر

توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.

به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر... 
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته
لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میکرد.  خیلی تلخ.
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر ھم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.

شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. 
پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر...  برو بالاتر..

بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
- بچه پامنار بودم.  
گندم و جو می فروختم.خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
 
دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. شناخته بودمش. 
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.  

من باور داشتم که
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو

اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

 

 👤دکتر عبدالوهابی (استاد آناتومی دانشگاه تهران)

۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه