زیر خط فقر تو نان و پنیرے خورده اے؟

ڪودڪت را دست خالی سوی دڪتر برده اے؟

 

زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده اے؟

دست پینه بسته یڪ ڪارگر را دیده اے؟

 

زیر خط فقر از درمانده گی خندیده اے؟

با شکست عزت نفست، مدام جنگیده اے؟

 

زیر خط فقر در سطل زباله گشته اے؟

با خجالت و ندارے سوے خانه رفته اے؟

 

زیر خط فقر با فقر تفڪر ساختی؟

زیر دست قلدران زندگی ات را باختی؟

 

چشم امید ز یارے خلایق بسته اے؟

حس نمودے از تضاد طبقاتی خسته اے؟

 

زیر خط فقر از پل خودڪشی تو ڪرده اے؟

زیر دست ڪارفرما حس نمودی بَرده اے؟

 

مستاجر بودے درون دخمه اے سرد و نمور؟

مادرت را دیده اے ڪه از دیابت گشته کور؟

 

پدر معتاد و بیڪاری ڪه با سیگار و دود

تن طفل خویش را سوزانده و ڪرده کبود

 

چه خبر دارے تو از احوال بچه هاے ڪار

ڪودڪی ڪه جای تحصیل می برد هر سوی بار

 

زیر خط فقر شخصی مال ملت را ربود

صیغه شد شغل زنی که حرفه اے بلد نبود

 

زیر خط فقر اینجا صف ڪشیدند مردمان

هی اضافه می شود جمعیت محتاج نان

 

زیر خط فقر امشب یڪنفر جان می دهد

زندگی نڪبتش را سوت پایان می دهد ...