آسمان بارانی است
اشک من هم جاری است

شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است

آخری اخر ابر هم – از دلم با خبر است

شاید او می داند

که فرو خوردن اشک

قاتل جان من است

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

اشک خود را که نگه می دارم با یه بغض کهنه

من رهایش کردم باز زیر باران

من به زیر باران اشکها می ریزم

همگان در گذرند

باز بی هیچ تامل در من

سر به سوی آسمان می سایم؛

من نمی دانم…

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است