توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم 

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم 


خواندم سه عمودی


یکی گفت : بلند بگو


گفتم : یک کلمه سه حرفیه _

ازهمه چیز برتر است؟


حاجی گفت: پول


تازه عروس مجلس گفت: عشق


شوهرش گفت: یار


کودک دبستانی گفت: علم


حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه 


گفتم: حاجی اینها نمیشه 


گفت: پس بنویس مال


گفتم: بازم نمیشه 

گفت: جاه


خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه 


مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است.


سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار


دیگری خندید و گفت: وام


یکی از آن وسط بلندگفت: وقت


خنده تلخی کردم و گفتم: نه 


اما فهمیدم


تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی 


حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !


هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم


شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش


کشاورزبگوید: برف


لال بگوید: حرف


ناشنوا بگوید: صدا


نابینا بگوید: نور


و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: 


❤️خدا❤️