آدمها عاشق ما نمیشوند ، آدمها جذب ما میشوند.
در لحظهای حساس حرفهایی را میزنیم که شخصی نیاز به شنیدنش داشته.
در یک لحظه ی حساس طوری رفتار میکنیم که شخص احساس میکند تمام عمر در انتظار کسی مثل ما بوده
در یک لحظه ی حساس حضور ما ، وجودِ شخص را طوری کامل میکند که فکر میکند حسی که دارد نامی جز عشق ندارد.
آدمها فکر میکنند که عاشق شده اند.
آدمها فکر میکنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمیآورند.
آدمها فکر میکنند مکمل خود را یافته اند...
آدمها زیاد فکر میکنند
آدمها در واقع مجذوب ما میشوند
و پس از مدتی که جذابیت ما برایشان عادی شد ، متوجه میشوند که چقدر جایِ عشق در زندگیشان خالیست ...
میفهمند در جستجوی عشقهای واقعی باید ما را ترک کنند در صورتی که یکی زیادی فکر میکند و دیگری تنها احساس میکند...
تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدمها یاد بگیرند که
" عشق پدیدهای حس کردنی است نه فکر کردنی "
و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان ، عشقی را که فکر میکرده اند دارند... چه میکند با کسانی که حس میکرده اند این عشق واقعی ست.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.