گم میشوم در ازدحام شهر.
خستهام.
نشانی منزلام را به خاطر نمیآورم
تشنهام؛
تشنه یک دقیقه آرامش
چشمانم به دنبال سرپناهی میگردد؛
سرپناهی که از این هیاهو دورم کند
خلوتی که در آن به خود بیاندیشم
به نشانی منزلام.
نور سبزی از گلدستههای مسجد شهر به چشمم می خورد،
بیاختیار به سویش کشیده می شوم
«الله اکبر» به گوشم میخورد
نوای «اشهد ان لا اله الا الله»، از خود بیخودم میکند
چشم که باز می کنم، من هستم و عاشقان الهی
من هستم و صف به صف تسبیح و نماز
اکنون با توام؛
همصحبت تو و هممنزل تو.
میهمانِ توام و تو همچنان مهربانترین میزبانِ دنیایی.
کمکم نشانی منزلام را به یاد میآورم:
من اهل ایمان بودم؛ همسایه خورشید
عشق، در دو قدمی من جوانه میزد
و یقین، در دلم...
سلام
نویسنده ی متن اصلی کی هست؟
سپاس برای ویرایش و انتشار