من چه ساده بودم و چه کور میدیدم!

فکر میکردم "جهل" همان نبودِ علم و آگاهی ست که با اکسیر علم از بین میرود.

خیال میکردم جهل عارضه ای درمان پذیر است که با نوشداروی دانش درمان میشود

فکر میکردم جهل "تاریکی" ست که با روشن کردن شمعی میتوان بر آن غلبه کرد خیال میکردم جهل پدیده ای زشت است که بودن آن برای همگان مایه آزردگی است

فکر میکردم جهل همیشه و همه جا صفتی شرم آور و ننگین است! ...

اما اکنون پی برده ام که؛

جهل فقط همان نبود علم و آگاهی نیست مثل تاریکی نیست پدیده ای زشت برای همگان نیست همیشه و همه جا صفتی ننگین و شرم آور نیست! علیرغم باور عموم، نزد همگان مطرود و منفور نیست!

جهل؛ حامی و پشتیبان دارد!

بى حامی و بى پناه نیست! بدون تشکّل و

بی سازمان نیست!

بى سر و سامان نیست!

فقیر و درمانده نیست!

بى سپاه و بى سِلاح نیست!

تشکیلاتی وسیع و دولتی قوی دارد!

امپراتوریِ قدرتمند و ثروتمند دارد!

امپراتوری‌جهل ؛ جهل را تدبیر میکند، حمایت و پشتیبانی میکند، گسترش میدهد برایش مکتب و مدرسه میسازد! برای ترویجش کتاب مینویسد. 

میتینگ میگذارد. رسانه دارد. 

جشنواره ها و همایشها برگزار میکند، ...

چه زرگرها که برای تحکیمش نمیکوشند!

چه لشکرها که برای پیروزی اش نمیجنگند! چه تاجرها که متاعش را نمی فروشند!...

امپراتوری‌جهل

سازمانی به قدمت تاریخ و به پهنای جغرافیای زمین دارد.

حشمت و صولتی پرشکوه دارد!

و "جهل"

پشتوانه ای از جمهور از هر قوم و قبیله و تیره و تبار!!!

اینست که در نبرد میان آگاهی و نادانی،

آموزگاران اسیرِ دستِ جهل روزگاران میشوند