• اهداف ازدواج


1. اهداف عالیه ازدواج

پاسخ به ندای فطرت

پاسخ به دعوت سنت

صیانت وجود از خطر

حفظ عفت

تحصیل آرامش و سکون

محبت و مودت

تکمیل و تکامل

تولید نسل


2. اهداف مادی و حیوانی

ازدواج با زنی بخاطر رسیدن به مقام و آبرو و عزت، در حقیقت نوی سوءظن به خدا و شرک به اوست، زیرا در این صورت، انسان تلویحا این اندیشه را میپذیرد که عزت و سعادت بدست فردی غیرخداست و خداوند چنین اهانتی را نخواهد بخشید.

در ازدواج از هدف های ناپایدار جدا پرهیز شود به عنوان مثال در روایت وارد شده است که اگر کسی با زنی بخاطر مال یا زیبائیش ازدواج نماید،‌خداوند او را به همان مال و جمالش وامیگزارد، زیرا مال و جمال هر دو در معرض زوال و فنا هستند. با یک مرض جمال از بین میرود و با یک حادثه مال تلف میشود،‌ آنگاه دیگر هدفی برای بقاء آن پیوند وجود نخواهد داشت.


  • رسول خدا (ص) فرمود: بهترین زنان شما زنی است که بچه آور،‌ مهربان و پاکدامن،‌ نزد فامیلش عزیز و محترم، در مقابل شوهر متواضع و فروتن، آرایش کنندهء همسرش باشد و مثل بعضی از مردان مبتذل نباشد.



  • اگر پدر و مادر داماد و عروس با اختلاف آنان روبرو شدند کوشش کنند که اختلاف را برطرف نمایند و اگر خواستند حمایت کنند پدر و مادر داماد از عروس حمایت کنند و پسرشان را سرزنش نمایند و از آن طرف پدر و مادر عروس به طرفداری از داماد حرف بزنند که این عمل خود نشانه محبت آنان به زندگی مشترک فرزندانشان است و شعله خشم و غضب طرفین دعوا را فرو مینشاند اما اگر هر کدام به حمایت از فرزندش برخیزد نه تنها آتش جنگ خاموش نمیگردد، بلکه شعله ورتر شده و اساس زندگی بطور سریع در هم میریزد.



  • طلاق

طلاق به هر علت وسببی که صورت گیرد باعث از هم پاشگی خانواده میشود. زن و مردی که عمری با هم مانوس بوده و روابط انسانی داشته اند اینک از هم جدا شده و هر یک بدنبال کار خویش میروند.

البته شاید چند روزی و یا حتی چند ماهی طرفین از عمل خود راضی باشند و احساس امنیت و فراغ نمایند، و هر کدام در وضع جدید و شرائط جدیدشان مورد احترام باشند. افرادی از کسان و فامیلانشان آنها را به گرمی بپذیرند و به آنها خدمت کنند و آنها را به منزلشان دعوت نمایند و بگویند مینوانید در منزل بمانید. اما این گرمیها و حرارتها، بیش از چند صباحی ادامه نخواهد داشت، شورها و التهابات فروکش کرده و تعارف ها کاهش میابند، گرمی های گذشته به سردی میگراید، خود آنان حس میکنند که وجودی سربار و مزاحم هستند. اینجاست که تنهائی آغاز شده به یاد همسر و فرزندان و آن زندگی پرشور و دلنواز گذشته می افتند، و از کار گذشتهء خود پشیمان و برای آینده نگران میگردند، و لعنت و نفرین را برای کسانی میطلبند که باعث از هم پاشیدگی زندگی آنان شده اند، ولی پشیمانیها دیگر سودی ندارد.

احساس ناراحتیها و نگرانیها تدریجا تبدیل به عقده گردیده، ودیدار فرزندان که صورت عادی داشت برای طرفین طبق ضابطه نوبت درمی آیدو اینجایت که احساس میکنند که این چه بدبختی است که انسان نتواند فرزند خود را که محصول عمر و ثمرهء جان و میوه دل اوست بخوبی ببیند، ولی چه باید بکنند کاری است که خود کرده اند، به قول معروف، خود کرده را چاره ای نیست.