گدایی به قصد دریافت چیزی درب خانه ای را کوبید ۰ صاحب خانه فریاد براورد : کیست؟
گدا پاسخ داد : «فقیری عاجز و بینوا."
صاحبخانه سر براورد و پرسید :"چه می خواهی ؟»
گدا گفت :" فقیر چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی."
صاحب خانه گفت: " مرا جود و بخشش چون حاتم طائی است . چه کنم که این بالا گرفتارم ودرهم و دینار در سرای پایین و  اکنون مرا به آن دسترسی نیست."
گدا آهی سرد برکشید ، از بخت بد خویش نالید و سر در راه نهاد .

 مدتی بعد از قضا دوباره  گدا را به همان خانه کار افتاد . دق الباب کرد . صاحب خانه فریاد   براورد :" کیست؟"
گدا پاسخ داد : « فقیری عاجز و بینوا.»
صاحبخانه سر براورد و پرسید :«چه می خواهی ؟»
گدا گفت :«فقیر چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی.»
صاحب خانه گفت: «مرا جود و کرم بیش از حاتم طائی است . چه کنم که اکنون این پایین گرفتارم ودرهم و دینار در سرای بالا و  فی الحال مرا به آن دسترسی نیست.»

گدا پوزخندی زد و گفت : « ما هم پائینت را دیده ایم و هم بالایت را»