شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک
باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت

 

گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی
در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت

 

سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوت‌ها
در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت

 

حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو!
اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت

 

زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمی‌ست
باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت

 

شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری
دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت

 

شهریار