در زندگی از چیزهای زیادی می‌ترسیدم و نگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم

 

 از "نفرت" می‌ترسیدم
 یاد گرفتم "به هر حال هر کسی نظری دارد"

 

 از "تنهایی" می‌ترسیدم
 یاد گرفتم "خود را دوست بدارم"

 

 از "شکست" می‌ترسیدم
 یاد گرفتم "تلاش نکردن یعنی شکست"

 

 از "درد" می‌ترسیدم
 یاد گرفتم "درد کشیدن برای رشد روح لازم است"

 

از "سرنوشت " می‌ترسیدم
یاد گرفتم "من توان تغییر آن را دارم"

 

و در آخر از "تغییر" می‌ترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند و "تغییر آنها را زیبا کرد"