هرجا که در موقعیتی سرگردان هستی و نمیتوانی ببینی که چگونه از آن بیرون بیایی؛ فکر نکن،  
در یک بیفکری عمیق فرو برو و بگذار که هادی درون، راهنماییت کند.
در ابتدا میترسی و احساس ناامنی می‌کنی، ولی به زودی، وقتی هربار به نتیجه گیری درستی رسیدی،
وقتی هربار بر دری درست وارد شدی، شهامت پیدا می‌کنی و اعتماد خواهی کرد. اگر چنین اعتمادی روی بدهد، من آن را ایمان میخوانم.
ایمان مذهبی درحقیقت همین است، اعتماد به هادی (هدایک کننده) درون.
تعقل بخشی از نفس است؛ این تویی که خودت را باور کرده ای.
لحظه ای که عمیقا وارد وجود خودت شوی، وارد روح کائنات گشته ای،
هادی درونی تو بخشی از هدایت الهی است.
وقتی از آن پیروی می‌کنی، از الوهیت تبعیت می‌کنی؛
وقتی از خودت پیروی می‌کنی، چیزها را پیچیده می‌کنی و نمیدانی که چه‌ کار می‌کنی.
میتوانی فکر کنی که خیلی  زرنگ هستی،  ولی نیستی،
خرد wisdom از قلب می آید، مربوط به عقل نیست.
خرد از درونی ترین ژرفای وجودت می آید، به سر ربطی ندارد.
سرت را قطع کن، بی َسر شو و وجود را دنبال کن، به هرکجا و هر چیز که رهنمون شود.
حتی اگر تو را به خطر بکشاند، وارد خطر شو، زیرا راه تو و رشد تو در آن خواهد بود.
به وسیله ی آن خطر، تو رشد خواهی کرد و بالغ میگردی.
حتی اگر هادی درون تو را به سوی مرگ راهنمایی کند، واردش شو، زیرا راه تو این خواهد بود.
از آن پیروی کن، به آن اعتماد کن و با آن حرکت کن.