پسربچه‌ای در حال غرق شدن بود.

 

مردی با دیدن این صحنه، جان خود را به خطر انداخت تا او را نجات دهد.

 

اوضاع طوری بود که همه فکر می‌کردند هر دوی آنها غرق می‌شوند و اگر غرق نشوند، حتماً در بین صخره ‌ها تکه تکه خواهند شد، ولی آن مرد با تلاش فراوان پسربچه را نجات داد.

 

مرد، خسته و زخمی، پسرک را به نزدیک ‌ترین صخره رساند و خود هم از آن بالا رفت.

 

بعد از مدتی که هر دو آرام‌ تر شدند، پسربچه رو به مرد کرد و گفت از اینکه به خاطر نجات من، جان خودت را به خطر انداختی متشکرم.

 

مرد در جواب گفت احتیاجی به تشکر نیست، فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگی ات ارزش نجات دادن من را داشته باشد!