عمر میگذرد

و من بیش تر میفهمم

که هیچ چیز در دنیا

ارزش گریه کردن را ندارد!

ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم

در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دور میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم!

شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...

از غصه هایت فرار کن

در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛

و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو...

زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد،

چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد

 

فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی...