۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است
چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۴۷ ب.ظ
پوریا قلعه
یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
»روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که
۱۷ مهر ۹۸ ، ۱۵:۴۷
۱
۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۵ ق.ظ
پوریا قلعه
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟»
ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ
۱۶ مهر ۹۸ ، ۰۹:۴۵
۴
۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۵ ق.ظ
پوریا قلعه
پول عدد است
و اعداد هیچ پایانی ندارند
اگر خوشحال بودنتان به پول وابسته است
جستجوی شما برای خوشبختی ، پایانی ندارد!
۱۶ مهر ۹۸ ، ۰۸:۴۵
۱
۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۵ ق.ظ
پوریا قلعه
از عالمی پرسیدند
خشم چیست ؟
گفت: خشم مجازاتىست ڪه
ما به خودمان میدهیم،
به خاطر اشتباه یکنفر دیگه ...!
۱۶ مهر ۹۸ ، ۰۸:۲۵
۱
۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۰۰ ب.ظ
پوریا قلعه
وقتی به مدت طولانی به سیاه چال خیره شوی سیاه چال هم به تو خیره میشود
نیچه
۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۷:۰۰
۱
۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ق.ظ
پوریا قلعه
«روزی پیامبر اکرم(ص) روی حصیری خوابید و آثار زبری حصیر بر بدن مبارکش ماند. عایشه از روی دلسوزی به حضرت عرض کرد یا رسول اللّه! «کسری» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهای وسیعی را تحت سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوی برخوردارند؛ ولی شما که پیامبر الهی هستید، از متاع دنیوی چیزی در اختیار ندارید؛ روی حصیر میخوابید و لباس ارزان قیمت میپوشید!
پیامبر(ص) فرمود: عایشه! چه خیال میکنی! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا میشوند و در اختیار من قرار میگیرند! روزی جبرئیل(ع) بر من نازل شد و کلید گنجینه های جهان را در اختیار من گذاشت؛ امّا من نپذیرفتم!
آنگاه حضرت فرمود: ای عایشه! حصیر را بلند کن! او نیز سخن پیامبر(ص) را اطاعت کرد و با کمال شگفتی مشاهده نمود که در هر گوشه آن مقدار زیادی طلا است که یک مرد به تنهایی قدرت حمل آن را ندارد. سپس به عایشه فرمود: نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده نما، امّا بدان که دنیا و تمام زیباییهای فریبنده و ظاهری آن از نظر خدای تعالی به اندازه بال پشه ای ارزش و اعتبار ندارد.»
📗حلیه الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ج 8، ص 138
۱۵ مهر ۹۸ ، ۰۹:۲۱
۱
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۳ ب.ظ
پوریا قلعه
کشاورز فقیری برغالهای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز میگشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله آن فرد از بگیرند میتوانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند. اما چگونه میتوانند این کار را عملی کنند؟ مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمیتوانستند و نمیخواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند. برای همین
۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۴:۵۳
۱
۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ق.ظ
پوریا قلعه
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ
ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﺯ
۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۵
۱
۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۳ ق.ظ
پوریا قلعه
فردی به حکیمی گفت
خبر داری که فلانی درباره ات چقدر غیبت کرده؟
حکیم گفت: او تیری رابه سویم پرتاب کرد...
که به من نرسید تو چرا آن را برداشتی در قلبم فرو کردی.
۱۳ مهر ۹۸ ، ۰۹:۱۳
۱
۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۱ ق.ظ
پوریا قلعه
چرا زندگی رو سخت میکنی؟!
دلتنگ کسی شدی؟ —— زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی؟ —— دعوت کن
میخوای بقیه درکت کنن؟ —— توضیح بده
سوالی داری؟ —— بپرس
چیزی میخوای؟ —— برو دنبالش
از چیزی خوشت میاد؟ —— حفظش کن
از کسی خوشت نمیاد؟ —— ترکش کن
عاشق کسی هستی؟ —— بهش بگو
ما فقط یکبار زندگی میکنیم
سخت نگیر و ساده باش
و زندگی کن...!
۱۳ مهر ۹۸ ، ۰۹:۰۱
۱
۰
پوریا قلعه