.::التماس دعا::.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۶ ب.ظ پوریا قلعه
سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

سالها گذشت.......تا

    

فهمیدم همیشه اونى که میخواى نمیشه!


فهمیدم هرکسى که باهاته الزاماً "دوستت" نیست!


فهمیدم کسى که تو نگاه اول ازش بدت میاد 

یه روزى میشه صمیمى ترین دوستت و بلعکس!


غرور بزرگ ترین دشمنه!


خدا بهترین دوسته و خانواده بزرگ ترین حامی!


سلامتى بالاترین ثروته!


آسایش بهترین نعمته...! فهمیدم "رفتن" همیشه از روى نفرت نیست!


هرکى زبونش نرمه دلش گرم نیست!


هرکى اخلاقش تنده، جنسش سخت نیست!


هرکى میخنده، بدون درد و غم نیست!


ظاهر؛ دلیلى بر باطن نیست!


فهمیدم کسى موظف به آروم کردنت نیست!


فهمیدم جنگ کردن با خیلیا اشتباهه محضه!


فهمیدم خیلى موقع ها خواسته هات

حتى باگریه و التماس، انجام شدنى نیست!


فهمیدم گاهى اوقات تو اوج شلوغى تنهاترینى!


گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى 

دوست داشتنى سابق میشه!


گاهی اوقات صمیمی ترین فرد  میشه غریبه ترین آدم!


گاهی اوقات با همه وجودت کسی رو دوست داری ولی دلت نمیخاد ببینیش!


گاهی اوقات باید رفت!


باید دل کند!


باید گذشت!


باید رد شد و


عوض شد.......چون مردم این دنیا همین بوده اند و هستن ...

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ق.ظ پوریا قلعه
استادی با شاگردش

استادی با شاگردش

استادی با شاگردش از باغى میگذشت ...

چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.

شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم ...!

استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم؛ بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین!

مقدارى پول درون آن قرار بده ... 

شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.

کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را دید.

 با گریه فریاد زد : خدایا شکرت !  

خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى ....

 میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت....

استاد به شاگردش گفت: همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی.....

در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه بروید.

در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون رو نبوسید.

در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نگید.

در برابر کسی که نداره ، از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید

هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،

مگر به " فهم و شعور " 

مگر به " درک و ادب " 

آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !

این قدرت تو نیست،

این " انسانیت " است!

۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه