بعضی روزها... 

حال آدم یک جور عجیبی خوب است...

خوب که میگویم... 

نه اینکه مشکل نباشدها... نه...

خوب یعنی خدا دستش را میگیرد...

مقابل غم ها... 

میگوید "امروز بنده ام باید خوشحال باشد، سراغش نیایید"

و تو هی ذوق میکنی...

از خوشی های کوچک زندگی ات...

از اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود...

گفتم انتظار، یادم آمد... 

هر روزی که بی انتظار و شاکر چشم گشودم "حالم خوب بود "

خوب که میگویم... 

نه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها!!! نه...

خوب یعنی خدا را رأس آرزوهایم قرار دادم... 

و همه چیز را به او سپردم.