هیچکس چیزی به آدمی نمیدهد مگر خود او.
و هیچکس چیزی از آدمی دریغ نمیدارد مگر خود او.
«بازی زندگی» یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهدشد .
هیچکس چیزی به آدمی نمیدهد مگر خود او.
و هیچکس چیزی از آدمی دریغ نمیدارد مگر خود او.
«بازی زندگی» یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهدشد .
باهم باشیم ؛
بدون تصاحب یکدیگر
همنوا باشیم ؛
بدون تصرف اندیشه یکدیگر
همکار باشیم ؛
بدون دخالت در کار یکدیگر
همدل باشیم ؛
بدون راهیابی به راز یکدیگر
همنشین باشیم ؛
بدون تجاور به مرزهای یکدیگر
فرق چوب و عود را آتش معلوم میکند!
هر دو دود میکنند؛
اما یکی راه نفس را میبندد...
دیگری فضا را معطّر میکند...
خشم همان آتش است!
چوب یا عود بودن آدمی به وقت
خشم آشکار می شود
با آدم های ترسو معاشرت نکنید
اگه از ترس خودتونو نکشن
ولی “حتما رویاهاتونو نابود میکنن” ...
اگر تخته ای را روی زمین بگذاریم و از شما بخواهیم در ازای 20 هزار تومان روی آن راه بروید ، حتما این کار را انجام خواهید داد، چون کار بسیار آسانی است. اما اگر همان تخته را به عنوان پلی میان دو ساختمان صد طبقه قرار دهیم و بخواهیم که همان کار را در ازای 20 هزار تومان انجام دهید ، آیا این کار را انجام می دهید؟
واضح است که چنین کاری نمی کنید. زیرا دریافت آن 20 هزار تومان دیگر مطلوب یا حتی ممکن به نظر نمی آید. حالا اگر فرزندتان در ساختمان رو به رو در آتش گرفتار شده باشد ، آیا برای نجات او از روی تخته عبور می کنید؟
بدون تردید این کار را انجام خواهید داد، چه 20 هزار تومان را بگیرید و چه نگیرید. چرا بار نخست گفتید به هیچ وجه از آن تخته میان دو آسمان خراش نمی گذرید و بار دوم اصلا تردید نکردید؟ خطر در هر دو شرایط یکسان است . پس چه چیزی در این میان تغییر کرده است؟
«هدفتان تغییر کرده است»
"وقتی دلیلی کافی و بزرگ داشته باشیم، راه هر کاری را پیداخواهیم کرد!"
یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود:
«شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت خواهیم کرد»
راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ...
با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟»
پیش خدمت با خنده جواب داد: « چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست ...! »
نتیجه اخلاقی :
این داستان حقیقتی را در قالب طنز بیان میکند که کاملا مصداق دارد ...
ممکن است ما کارهایی را انجام دهیم که آیندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ...
" انتخاب ها را جدی بگیریم ... در قبال آیندگان مسئولیم ...! "
جملگی در حکم سه پروانه ایم
در جهان عاشقان، افسانه ایم
اولی خود را به شمع نزدیک کرد
گفت: آری من یافتم معنای عشق
دومی نزدیک شعله بال زد
گفت: حال، من سوختم در سوز عشق
سومی خود داخل آتش فکند
آری آری این بود معنای عشق
عطار
هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت.
هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.
دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ را که می گویی زنده می شود و خودش را می سازد و تکثیر می کند و سرایت می کند از این دهان به آن دهان.
حسادت هم همین است، خشمگینی و کینه ورزی و بدخواهی... هم همین است. همه شان بدن می خواهند، میزبان می خواهند.
آنها تنت را می خورند، روحت را می خورند، قلبت را می خورند، جانت را می خورند.
حالت خوش نیست؟
شاید که بیماری.
بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، بین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است. ببین میزبان کدامینی ؟
خوب بودن همان عقلانیت است.
همان سلامت است.
خوب بودن این است که نگذاری رذیلت ها در تنت تکثیر شوند، این است که نگذاری روحت میزبان ناراستی ها باشد.
حالت خوب می شود اگر جانت مزرعه زشتی ها نباشد.
▫️امام جواد(ع):
▪️در راه خدا از ملامت و سرزنش مردم باکی نداشته باش
▫️امام حسن عسگری(ع):
▪️آفرینش را با این عظمت و اعتلا کوچک منگرید و آفریدگار را در این خلقت شگرف ,بی هدف ندانید
▫️امام علی(ع):
▪️عالی ترین مرتبه قناعت,بدون آرزو زیستن است.
▪️کسی که زیاد شوخی کند گفتار جدی او نیز بی تاثیر می گردد
▪️تو مراقب آخرتت باش دنیا ذلیلانه نرد تو می آید.
وقتی انسانی موفق نشود عشق و آرامش را در درون خود بیابد، شروع به جستجوی آنها در دیگران میکند،
این انسان وقتی با قطعههای گمشدهی درونیاش در دیگران رو به رو میشود، وابسته به آنها میشود،
سپس وقتی آن اشخاص از زندگیاش خارج میشوند او احساس بدبختی، رنج و وابستگی میکند،
برخی این حالت گمگشتگی و خلاء درونی را به اشتباه عشق مینامند، در حالی که این حالت تنها یک کیفیتِ روانی حاصل از عدم عشق به خود و عدم شناخت خود است،
تا زمانی که شخص نتواند ابتدا عشق را درون خود بیابد، اسیر دیگران خواهد بود!