.::التماس دعا::.

۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۲ ق.ظ پوریا قلعه
آیه های زندگی از سورهء مبارکه انعام

آیه های زندگی از سورهء مبارکه انعام

وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ

 

(حتّی) اگر ما نامه‌ای روی صفحه‌ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران می‌گویند: «این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست»!

 

 

مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ

 

آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد، خداوند او را

ادامه مطلب...
۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۸:۳۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ب.ظ پوریا قلعه
لحد (قبر)

لحد (قبر)

🔸به گورستان گذر کن تا ببینی
                   
چه خوردند وچه پوشیدند وبردند


🔸دو روزی زندگی کردند وآخر
                   
به هرحالی که بودندجان سپردند


🔸طمع بسیار کردند مال دنیا
                    
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند


🔸همانانی که بودند نورچشمی
                   
تنش را در لحد محکم فشردند


🔸اگر شاه وگدا،نادار و دارا
                    
اجل آمد نفس بگرفت ، مُردند!!

۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۲:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۱ ق.ظ پوریا قلعه
دزد

دزد

ناصرالدین شاه شیری داشت 
که هر هفته یک گوسفند جیره داشت
به شاه خبر دادند که چه نشسته‌ای که نگهبان شیر ، یک ران گوسفند را میدزدد

شاه دستور داد نگهبانی مواظب اولی باشد. پس از مدتی آن دو با هم ساخت و پاخت کردند و علاوه بر اینکه هر دو ران را می‌دزدیدند ، دل و جگرش را هم می‌خوردند . 
شاه خبردار شد و یکی از درباری‌ها را فرستاد که نگهبان آن دو باشد

این یکی چون درباری بود دو برابر آن دو برمی‌داشت
پس از مدتی به شاه خبر دادند : جناب شاه، شیر از گرسنگی دارد می‌میرد
جستجو کردند و دیدند که این سه با هم ساخته‌اند و همه اندام‌های گوسفند را می‌برند و شیر بیچاره فقط دنبه گوسفند برایش می‌ماند .

ناچار هر سه را کنار گذاشت و گفت :
اشتباه کردم که مرا
یک نگهبان دزد بهتر از سه نگهبان دزد بود..

۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۲۱ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ب.ظ پوریا قلعه
نگرانی ها

نگرانی ها

ما وقتی نگرانیم، مشکلات خودمان را خیلی بزرگ می بینیم در یک کلام چیزی که شما آن را مثل بزرگترین مشکل زندگی تان می بینید، تبدیل به خدای شما می شود.

اگر شما شب و روز نگران سلامتی تان هستید و نمی توانید بخوابید و دائم راجع به آن فکر می کنید آن بیماری را توی ذهن خود خیلی بزرگ کرده اید. به نفع خودتان است که نگرانی هایتان، بیماری و مشکلات اقتصادی تان را از تخت پادشاهی بردارید و خداوند را بر تخت پادشاهی بنشانید.

جول اوستین

۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۰ ق.ظ پوریا قلعه
استرس

استرس

سلام دوستان
امروز میخوام یک کلیپ فوق العاده واستون ارسال کنم که با دیدن اون به درک عمیقی از استرس برسید

برای دیدن کلیپ روی تصویر زیر کلیک کنید

 

۲۴ مهر ۹۸ ، ۰۸:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۰ ق.ظ پوریا قلعه
درک شدن

درک شدن

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﮎ ﺷﺪﻥ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺍﺳﺖ...
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﻫﻤﺪﻣﯽ، ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎﺷﺪ،ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﺪ که ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ، ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽﺣﻮﺻﻠﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑِﻬَﻢ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ، ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺑﯽﺣﻮﺻﻠﮕﯽﻫﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽﺳﺖ، ﺍﺯ ﺳﺮ ﺧﺴﺘﮕﯽ... ﻭ به ﺟﺎﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ، ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﮐﻨﺪ، ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ... ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﯼ ﻫﺎ ﻭ ﺑﯽﺣﻮﺻﻠﮕﯽﻫﺎﯾﺖ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﯼﻫﺎ ﻭ ﻏﺮ ﺯﺩﻥﻫﺎﯾﺖ ﻭ ﯾﺎﺩﺵ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻫﺴﺘﯽ، ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ...

 

۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ پوریا قلعه
اینستاگرام سری 5

اینستاگرام سری 5

سری پنجم از عکس و کلیپ گلچین شده از اینستاگرام رو در لینک پایین مشاهده و دانلود کنید

 

...کلیک کنید...

۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۶ ب.ظ پوریا قلعه
نفس عمیق

نفس عمیق

در یکی از مجالس مرد جوانی از سقراط در خصوص رمز موفقیت پرسید. سقراط به مرد جوان گفت: فردا صبح به رودخانه بیایید. هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی آن دو وارد رودخانه شدند. عمق آب تا زیر گردنشان رسید، اما سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد!

جوان تلاش می کرد تا خود را رها کند، سقراط قوی تر بود و مرد جوان را اندکی محکم نگاه داشته بود. ناگهان سقراط، سر مرد جوان را رها کرد. اولین کاری که مرد جوان انجام داد کشیدن نفسی عمیق بود. سقراط از او پرسید، در وضعیت زیر آب تنها چیزی که می خواستی چه بود؟ جوان پاسخ داد: هوا. سقراط گفت: این راز موفقیت است، اگر همانطور که هوا را می خواستی، در جستجوی موفقیت یا حقیقت هم باشی آن را بدست خواهی آورد.

۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ پوریا قلعه
مردم شهرِ همیشه عجول

مردم شهرِ همیشه عجول

همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، 
چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند،
 شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند ....
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...

برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، 
زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند...
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود... 

مردم شهرم همیشه عجول بودند،
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان می رسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند می دود، 
شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...

به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، 
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الآنتان برنمی گردید...

۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۵۳ ق.ظ پوریا قلعه
دست تو

دست تو

ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ


ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ
ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ

ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ،
ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ،
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ

ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ،
ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ

 

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ،
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ،
ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ !

۲۰ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه