.::التماس دعا::.

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۴۵ ب.ظ پوریا قلعه
حرف های سبک دلخراش

حرف های سبک دلخراش

حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم!

چند نفر را به جان هم می اندازیم!

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم!
چقدر زخم میزنیم...!

حواسمان نیست؛ که ما میگوییم  و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان...

اما یکی ممکن است گیر کند!
بین کلمه های ما... بین قضاوتهای ما...
بین برداشت های ما..

دلی که میشکنیم ارزان نیست...

۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ق.ظ پوریا قلعه
مجموعه تکست گرافی 1398/12/19

مجموعه تکست گرافی 1398/12/19

۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۹ ب.ظ پوریا قلعه
شتاب عمر

شتاب عمر

اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن..
اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن..

اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..
حالا کجان؟

رها کن رفیق.. رها کن بره..


گله ها را بگذار !
ناله ها را بس کن !

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !

فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !

تا بجنبیم تمام است تمام !

روزها  رو  دیدی که به برهم زدن چشم گذشت …؟

یا همین سال جدید !
باز کم مانده به عید !
این شتاب عمر است …

 

🔸من و تو باورمان نیست که نیست...

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۹ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۰ ب.ظ پوریا قلعه
خشونت و مهرورزی خوانواده

خشونت و مهرورزی خوانواده

در ایران پدرها و مادرها مقابل فرزندشون همدیگر را نوازش نمی کنند و در آغوش نمی کشند و اینکار رو مقابل کودک زشت می دانند...

اما هنگام مشاجره رعایت فرزند را نمی کنند و مقابل او با هم مشاجره می کنند و فرزند چه بسا از داد و بیداد آنها به گریه می افتد! خوب در ایران کودکان از کجا مهرورزی بیاموزند؟
نوازش و مهرورزی در مدرسه ممنوع است.
در خانواده ممنوع است.

پس ذهن کودک در ایران بیشتر از مهرورزی، خشونت را می آموزد.

جان لنون چه زیبا گفته: در جهانی زندگی می‌کنیم که باید پنهانی عشق ورزی کرد، در حالی‌ که در روز روشن خشونت را تمرین میکنند.

بیایید مهربان باشیم...

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۱۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ پوریا قلعه
3 خاطره از آیت الله طالقانی

3 خاطره از آیت الله طالقانی

سه سال پیش، با دو رفیق شفیق، به گلیرد، زادگاه آیت الله طالقانی رفتیم. یکی از ما سه نفر، کتابی دربارۀ آیت الله طالقانی نوشته بود و برای تحقیق بیشتر دربارۀ ایشان، قصد داشت با مردم روستا و اهالی طالقان گفت‌وگو کند.

 

محبوبیت آیت الله طالقانی در این منطقه، شگفت‌انگیز است. بیشتر مردم هم از آرای سیاسی آیت الله طالقانی خبر نداشتند. بیشتر مجذوب رفتار و اخلاق آن بزرگ‌مرد بودند. از میان گفت‌وگوها و دیده‌ها و شنیده‌های مردم طالقان، چند خاطره برای من بسیار جالب بود؛ از جمله:

 

۱: از چندین نفر شنیدیم که وقتی آیت الله طالقانی به ما می‌رسید، فقط دربارۀ کار و بار ما گفت‌وگو می‌شد. مثلا با چوپان دربارۀ گاو و گوسفند و دامداری حرف می‌زد و با کشاورز دربارۀ کشاورزی و با معلم دربارۀ درس و کتاب و دانش‌آموزان. کسی به یاد نداشت که آیت الله طالقانی، مردم را برای شنیدن سخنانش گرد خود جمع کرده باشد و چیزهایی بگوید که ربطی به زندگی روزمرۀ مردم نداشته باشد.

 

۲: یکی از اهالی روستا می‌گفت: از پدرم شنیدم که روزی یکی از روحانیان مشهور منطقه به آیت الله طالقانی گفته بود که شما چرا مردم را برای خواندن نماز در مسجد تشویق نمی‌کنید. آیت الله طالقانی به آن روحانی مشهور گفته بود: من صبح‌ها در این هوای سرد زمستان، فانوس‌به‌دست تا سرِ چشمه می‌روم و وضو می‌گیرم. بعد هم آهسته و قدم‌زنان به سوی مسجد می‌روم که نمازم را بخوانم. اگر این کار من، کسی را به نماز و مسجد دعوت نکند، از سخنرانی و تبلیغ و داد و فریاد هم کاری برنمی‌آید.

(زمستان‌های طالقان، بسیار سرد و طولانی است. ما در نیمۀ بهار به طالقان رفتیم و در همان ایام، آب چشمه‌ای که آیت الله طالقانی از آن وضو می‌گرفت، فوق العاده سرد بود)

 

۳: پیران روستا می‌گفتند: روزی آیت الله طالقانی را دیدیم که با عده‌ای از مردم به سمت کوه مقابل روستا می‌روند. بالای کوه، مزار یکی از اجداد ایشان بود. آیت الله طالقانی وقتی به مزار رسید، با کلنگی که با خود آورده بود، شروع کرد به خراب کردن دیوارک‌هایی که مردم با خشت، دور قبر ایشان ساخته بودند. ظهر هم در مسجد محل سخنرانی کرد و گفت: دیدم کار مردم شده است نذر و نیاز به مزار سیدآقا. او هم انسانی بود مانند شما. گیرم علم و تقوای بیشتری داشت. ولی اینها باعث نمی‌شود که شما برای هر مشکلی بروید آنجا و نخ و پارچه گره بزنید.

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ پوریا قلعه
عکاس

عکاس

♦️ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟

ﭘﺴﺮ: ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟

ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ

ﭘﺴﺮ: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟
ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟

ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟

ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ...
         
🔹بعضی فقط به ظاهر انسانند
کاش انسانیت را یاد بگیریم

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۹ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۵۵ ق.ظ پوریا قلعه
بیکران درون انسان

بیکران درون انسان

♦️ عارفی!..قصر و پدر و مادر و همسر و همه
را در جستجوی حقیقت ترک کرد بعد از سالها
به خانه برگشت...وقتی همسرش سوال کرد:

آیا چیزی که دنبالش بودی در همین جا و در
کنار خانواده ات پیدا نمیشد ؟

🔸 عارف جواب داد : من پس ازسالها تلاش این
نکته را فهمیدم که.....


               "جز بیکران درون انسان "
 نه جایی برای رفتن هست و نه چیزی برای
جستن ....

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۵۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ق.ظ پوریا قلعه
بازی

بازی

بازنده‌ها دوست دارند بازی که
 باختند را دوباره شروع کنند

برخلاف برنده‌ها که دلیلی
برای شروع بازی که بردند نمی‌بینند.

ما گاهی
بازیچه دست آدم‌هایی می‌شویم
که نه بردن برایشان مهم است
نه باختن!

آن‌ها فقط دوست دارند بازی کنند...!

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۵۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ پوریا قلعه
زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله

زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله

فکر می کنید چقدر زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله داریم؟

فوق العاده کم، فقط ۱۰ درصد عمر، برابر با ۵/۵ سال!!!

 

حتما به فکر خواهید رفت و حتما افسوس خواهید خورد…
توصیه می شود بخوانید و مجددا ساعت زندگی را تنظیم کنید…

    دکتر حبیب زاده تا حال محاسبه کرده اید چقدر زمان خالص در عمرتان دارید؟ برای شما حساب کرده ایم:

  •     در یک محاسبه بسیار ساده، اگر بنا باشد هر انسانی متوسط ۷۰ سال عمر کند (که ظاهرا در زمان ما این اندازه عمر، حداکثر مقدار است)، و روزانه:
  •     ۷ ساعت آن را استراحت کند، ۶ ساعت شب و ۱ ساعت روز، یعنی کمی کمتر از یک سوم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت تفریح سالم کند اعم از ورزش، با خانواده بودن و با دوستان بودن، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱.۵ساعت برای سه وعده خوردن و تغذیه و میان وعده ها زمان صرف کند، یعنی یک شانزدهم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای بهداشت جسمی وقت بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود، و
  •     ۱ساعت برای کارهای احتمالی و پیش آمدها مانند خرید و اتفاقات غیرمنتطره زمان صرف کند، ‌یعنی یک بیست و چهارم عمر خود را،‌ و
  •     ۱ ساعت برای رفت و آمد در جامعه زمان بگذارد یعنی یک بیست و چهارم عمر خود،
  •     نیم ساعت برای مسایل عبادی واجب وقت صرف کند یعنی یک چهل و هشتم عمر خود،

در کل مدت زمانی برابر با

ادامه مطلب...
۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۲ ق.ظ پوریا قلعه
مرد روغن فروش

مرد روغن فروش

♦️ مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.

هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال

غلام گفت:

🔹«ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»

۱۴ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۴۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه