.::التماس دعا::.

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ب.ظ پوریا قلعه
زنبور و مور

زنبور و مور

زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد!

۰۹ تیر ۰۰ ، ۲۳:۱۸ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۱ ب.ظ پوریا قلعه
خانواده خسیس

خانواده خسیس

آورده‌اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد.
میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر.
پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد.
با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده.
او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم.
این گونه بود که دست خالی برگشتم.
پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد.
پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.

۰۹ تیر ۰۰ ، ۲۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۲ ق.ظ پوریا قلعه
آدمِ سالم کیست؟

آدمِ سالم کیست؟

روان شناسی آنتروپولوژی ( مردم شناسی) ؛در جواب این سوال میگوید:

آدم سالم، آدمی است که با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستیز نیست،
نتیجتاً حضورش به آدم انرژى میده!

بیشتر از اینکه انتقادگر باشه، مشوقه!
بیشتر از اینکه منفى باشه، مثبته!
بیشتر از اینکه متکبر باشه، متواضعه!
بیشتر از اینکه بخواد خودنمایى کنه، دوست داره در یک فضاى اشتراکى، دیگرانو ببینه و همینطور خودش دیده بشه!
با آدم سالم، شما بهترین بخش وجودتون بیرون میاد،
آدم سالم زیباییهارو میبینه و به زبون میاره!
آدم سالم خوش خلق هستش، مزاح و طنز خوبى داره!
آدم سالم همونى هست که میبینى، فى البداهه است!
خلاقیت داره،
برخوردش محترمانه است،
حرمت شما حفظ میشه،
میتونید به او اعتماد کنید،
احساس امنیت کنید!
آدم سالم کنترل نیاز نداره،
تحقیر نیاز نداره،
تسلط نیاز نداره!
آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو میده که در حقیقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از انچه که هستی ببینی.

 ❣️این آدمها را در گوشه ای از زندگیتان حفظ کنید...

۰۸ تیر ۰۰ ، ۱۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۵ ق.ظ پوریا قلعه
مهم خودتی

مهم خودتی

یه زندگی بساز که درونت حس خوبی و ایجاد کنه ،
نه اینکه فقط از بیرون خوب به نظر بیاد...
برای دل خودت زندگی کن
نه برای دیگران ، مهم خودتی.

۰۸ تیر ۰۰ ، ۰۷:۳۵ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ پوریا قلعه
بادکنک من کجاست؟

بادکنک من کجاست؟

دوستی میگفت سمیناری دعوت شدم
که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند. سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک
اسم خود را روی بادکنک نوشته
و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند سپس از آنها خواست
در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد

من به همراه سایرین دیوانه وار به جستجو پرداختیم همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد

این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه
همه به بادکنک خود رسیدند

سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد
دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که *سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است*

با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.

۰۷ تیر ۰۰ ، ۱۱:۴۲ ۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۲ ق.ظ پوریا قلعه
مواظب خودت باش

مواظب خودت باش

معنی این جمله این نیست که از خودت مواظبت کن!
معنیش این است که هیچکس به اندازه خودت نمیتونه بهت صدمه بزنه!
تحقیقات نشان داده که بیشترین عامل بیماری ها، سختی ها، مشکلات و ناکامی های انسان ها خود آنها هستند...

اگر دوست دارید بعد از سالها زندگی زمانی که برمی‌گردید و به منظره گذشته خود نگاه میکنید، تصویری زیبا و خاطراتی پر از خرسندی ببینید اینها را به هم پیوند بزنید:

 

تصمیم را با تحقیق
هوس را با عقل
عصبانیت را با صبر
انتقام را با فراموشی
عبادت را با بی توقعی
خدمت به خلق را با گمنامی
و در آخر قلبت را با خدا پیوند بزن.
خیلی مواظب خودت باش ...

۰۷ تیر ۰۰ ، ۱۰:۵۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۴۱ ب.ظ پوریا قلعه
رویا ها

رویا ها

اگر هدفت رسیدن به چیزی باشه که با ذاتت در تضاده،همیشه شکست می خوری.
هدفت باید این باشه که خودت باشی،که مثل خودت رفتار کنی و به نظر برسی و فکر کنی،که حقیقی ترین نسخه خودت باشی
از خودت بودن استقبال کنی.
تشویقش کنی.دوستش داشته باشی.
برای رسیدن بهش سخت تلاش کنی.
وقتی هم کسی مسخره ش می کنه یا بهش دهن کجی می کنه،محل نذاری.

شایعات بیشترشون در حقیقت حسادتن
 و فقط ظاهرشون رو تغییر دادن.
سرتو بنداز پایین.استقامتت رو حفظ کن.ادامه بده

 

کتابخانه نیمه شب
مت هیگ

۰۶ تیر ۰۰ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۲ ب.ظ پوریا قلعه
ندانستن‌تان را فریاد بزنید

ندانستن‌تان را فریاد بزنید

وقتی با صدای بلند بگوییم که نمی‌دانیم، این احتمال افزایش می‌یابد فردی که می‌داند به ما کمک کند.

 مهم‌ترین درسی که تا الان در زندگی خود آموخته‌ام اینست که مجبور نیستم جواب تمام سوالات را بدانم و وقتی هم که نمی‌دانم مجبور نیستم تظاهر کنم که می‌دانم.

 هیچ‌کس تمام جواب‌ها را نمی‌داند و هیچ‌کس دارای نظم و ترتیب کامل نیست. این درس را به‌سختی آموختم.

به‌محض این‌که این شهامت یافتم آنچه که نمی‌دانم یا درک نمی‌کنم را بیان کنم یا از دیگران درخواست کمک کرده و یا پیشنهاد کمک دیگران را بپذیرم، کارم به‌ طور کامل تغییر کرد. همیشه افرادی بودند که می‌خواستند کمک کنند، فقط نمی‌دانستند که من به آن‌ها نیاز دارم.

 

از کتاب باهم‌بودن برای بهتربودن
اثر سایمون سینک

۰۶ تیر ۰۰ ، ۲۰:۳۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
سه شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۸ ب.ظ پوریا قلعه
افتخار

افتخار

در کائنات فرقی بین موجودات نیست یکی یوزپلنگ یکی حلزون درسته که یوزپلنگ تند میدوئه اما حلزون هم میتونه روی لبه تیز تیغ راه بره.

حسرت  زندگی و داشته ها و توانمندی های کسی رو نخور به خودت نگاه کن ، تو منحصر به فردی. دیر یا زود مهم نیست  برد و افتخار واسه اونیه که خودش رو میشناسه، مسیر رو رها نمیکنه و تا انتها پیش میره

 

 

دریافت
حجم: 4.62 مگابایت
توضیحات: کلیپ حرکت حلزون روی تیغ
 

۰۱ تیر ۰۰ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۳۱ ب.ظ پوریا قلعه
شیشه و آیینه

شیشه و آیینه

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

۳۰ خرداد ۰۰ ، ۱۷:۳۱ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه