.::التماس دعا::.

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۶ ق.ظ پوریا قلعه
دردهایِ درونِ آدم ها

دردهایِ درونِ آدم ها

اگر ما دردهایِ درونِ آدم ها را می دانستیم و حالشان را می فهمیدیم ؛ بیشتر درکشان می کردیم و کمتر آزارشان می دادیم ، کمتر از دستشان کفری می شدیم و کمتر قضاوتشان می کردیم .
گاهی آدم ها آنقدر خسته و زخمی و بریده اند که نمی توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند ، حرف هایشان ، تیز و برّنده می شود و رفتارهایشان آزاردهنده ، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند .
آدم ها را درک کنیم ! این بزرگترین کمکی ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران بر می آید .
به گفتار و رفتارهایِ آنیِ شان برچسب نزنیم !
آدم های امروز ، همین اند ! دردهایشان را انکار می کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند .
اما روزی کم می آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می شوند ... و شما نمی دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید ! و نمی دانید چه سخت است لبخند زدن ، در نهایتِ ویرانی ...
به جای جبهه گیری و قضاوت ، درکشان کنید
کمی که بگذرد ؛ خودشان فاصله ها را کم می کنند و دوباره می خندند ،
وقتی که زخم هایشان را ترمیم کرده اند و درد هایشان را خوب ،
وقتی که با مشکلات و نداشته هایشان کنار آمده اند ...

نرگس صرافیان طوفان

۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۲:۴۹ ب.ظ پوریا قلعه
don't say

don't say

...People are like their words, but the ones they don't say

آدما شبیه حرفاشونن، ولی اون حرفایی که نمیزنن...

۱۴ آذر ۰۰ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۴ ق.ظ پوریا قلعه
قیامت به هر شخص چقدر نزدیک است؟!

قیامت به هر شخص چقدر نزدیک است؟!

۰۶ آذر ۰۰ ، ۱۱:۱۴ ۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
شنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۲۵ ب.ظ پوریا قلعه
ریزه کاری‌ ها

ریزه کاری‌ ها

دوست داشتنِ مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت.
یا وقتی که ادکلن‌ام را سمتِ چپِ آینه گذاشت می‌دانست که دوست دارم آنجا باشد. یا آلبالو پلوهایش برای پسری که از راهِ دور رسیده و بوی غذا مستش می کند. یا صدای پدرم که وقتی به خانه می‌آید و می‌گوید: باباجان از آن آلو‌ها که دوست داری خریدم. این هم بیسکوئیت‌های چای عصرت. چون تو که قند نمی‌خوری.
یا اصلا همان وسطِ هندوانه که مال من است. حتی سهمِ ته دیگِ سیب زمینی‌اش!بی آنکه بخواهم بی آنکه بر زبان آورم
می‌دانی که چه می‌خواهم بگویم؟!
دوست داشتن همین ریزه کاری‌هاست
همین کتلت‌ها و هندوانه‌ها
همین بیسکوئیت چای عصر.
دوست داشتن همین عمل کردن‌هاست
همین  "حواسم هست‌ها"...
حرف را که همه بلدند بزنند...

۱۵ آبان ۰۰ ، ۱۹:۲۵ ۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ پوریا قلعه
یخ زدگی

یخ زدگی

آخر آدم ها خیلی سخت اعتماد می کنند.
اما وقتی اعتماد کنند،دیگر خیلی چیز ها را نمی پرسند یا جستجو نمی کنند که از چیزی سر در بیاورند؛مثلا ممکن است هیچوقت نپرسند که با کسی جز خودشان در ارتباطی یا نه،ولی توی دل خودشان مطمئنند که چنین چیزی نیست.
چون اطمینان دارند و خودشان هم از انجام یک سری کار ها خودشان را محروم کرده اند فکر میکنند طرف مقابلشان هم همینطور است.
وقتی هم که نور به جاهای تاریک رابطه شان می تابد و خیلی چیز ها رو میشود،دیگر خشکشان نمی زند از تعجب یخ میزنند.

👤 حامد رجب پور

۰۵ آبان ۰۰ ، ۱۸:۵۰ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۵ ب.ظ پوریا قلعه
آخر این هم شد زندگی؟!

آخر این هم شد زندگی؟!

صبح به صبح هنوز چشم هایمان درست باز نشده اول تلگرام و اینستا را چک میکنیم که چی؟!
به فرض که فلان آدم هم آمد زیر پستمان چهارتا قلب و دوتا عزیزم قربانت شوم نوشت...
یا نه.... فلانی خیلی ناگهانی تصمیم گرفت بلاکمان کند....
یا مثلا یکی از دوستانمان دیگر این رِل نیست و تمام متن های عاشقانه اش شده سینگل باش و پادشاهی کن!!!!
یا این که فلان شخص فهمید ما در گران ترین رستوران شهر شام خوردیم و فقط خودش پولدار نیست!!

خب که چی؟! آخرش چی؟! این پست ها و قلب های سفیدی که بی هیچ فکر و حسی قرمزشان میکنیم میتوانند جای کتاب هایی که نخواندیم ...
جای بوسه هایی که بر صورت عزیزانمان ننشاندیم..
جای دست هایی که میتوانستیم بگیریم و نگرفتیم را پر کنند؟!
جای زمان از دست رفته مان را چطور؟!
جای آرزوهای در حال دفنمان را چطور؟!
میتوانند پر کنند...؟
به نظر من که اسم این زندگی هرچی که باشه زندگی نیست..!

 

👤غزل ناظمی

۱۸ مهر ۰۰ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۱ ب.ظ پوریا قلعه
چشمخند

چشمخند

مهم تر از لبخند "چشمخند" است...
گاهی لبانت به خنده باز میشوند اما
چشمانت غمی را به دوش میکشند!
گاهی صدای قهقهه هایت در فضا میپیچد اما
در عمقِ چشمانت گریه پنهان شده است!
گاهی به ظاهر خوبی اما
چشمانت چیزِ دیگری را نشان میدهند!

"چشم ها" این دو گردالیِ کوچک
چه رازها که در دلِ سینه نگه میدارند و
چه شکست هایی را که بروز نمیدهند!

نکند حواسمان پرتِ خنده ی تصنعیِ کسی شود
و چشم هایش را از یاد ببریم!
زبانِ چشم ها را فهمیدن کارِ سختی نیست؛
کافیست جنسِ غم را بلد باشی!

 

👤محیا کاربخش

۱۸ مهر ۰۰ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
پوریا قلعه
يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۱ ب.ظ پوریا قلعه
جهت‌گیری شما در زندگی

جهت‌گیری شما در زندگی

احساساتمان به ما کمک می‌کند که بفهمیم در هر لحظه به چه فکر می‌کنیم. هرچه موقع فکر کردن احساس بهتری داشته باشید این احساس خوب باعث می‌شود که جهت‌گیری شما در زندگی بهتر باشد و در زندگی روزمره افکاری را پدید می‌آورید که زندگی بهتری را در آینده برایتان رقم می‌زند.

هرچه احساس بهتری داشته باشید چیزهای خوب را بیشتر جذب می‌کنید که باعث می‌شود بالاتر و بالاتر بروید. به یک چیز زیبا فکر کنید. به یک موسیقی زیبا گوش کنید. تا احساس خوبی پیدا کنید.

وقتی نسبت به چیزی احساس عشق می‌کنید این احساس آنقدر بزرگ است که می‌تواند برایتان خوشبختی را به ارمغان بیاورد. زندگی می‌تواند کاملاً رؤیایی باشد و این‌طور خواهد بود اگر شما از این راز استفاده کنید.

 


📓 راز
👤راندا برن

۱۸ مهر ۰۰ ، ۲۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پوریا قلعه
جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۵ ق.ظ پوریا قلعه
دوران زندگی

دوران زندگی

دوران زندگی بسیارکوتاه وتعجب آور است!!
درکودکی ،انتظار بزرگ شدن، در جوانی ،آرزوی بالغ شدن وسپس پیداکردن جفتی مناسب و ازدواج، ولی فرد هیچگاه نمیداند در چه مرحله ای قراردارد.

تازه پس از آن است که به یکباره مسیر فکر و اندیشه اش تغییر می کند و به گذشته باز می گردد و با دریغ و افسوس به راهی که پشت سرگذاشته نگاه می کند و به نظرش چنین می آید که شاخه های آرزوهای زندگیش در اثر طوفانهای زمستانی خالی از برگ شده اند.

افسوس که عمر را بی حاصل سپری کرده است!
و چقدر دیر می فهمیم که در واقع زندگی همان دقایق و لحظات و روزهایی است که آرزوی گذشتنش را داشته ایم!!


📓آیین زندگی
👤دیل کارنگی

۱۶ مهر ۰۰ ، ۰۸:۵۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
پوریا قلعه
چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۳۷ ق.ظ پوریا قلعه
لیاقت

لیاقت

واژه ى عجیبیست...."لیاقت" را میگویم
گاهى من ندارم ، گاهى تو ندارى
و گاهى نایاب میشود لابلاىِ تمامِ آدمهاى شهر...
گاهى در اوجِ خوشى،
آنجا که زمین و آسمان هم برایمان میرقصند
آنجا که ستاره ها به یُمنِ خوش بودنمان،
چشمک میزنند
پشتِ پا میزنیم به خوشبختى مان...
تمامِ تلاشمان را میکنیم،
تا بى لیاقتیمان را ثابت کنیم به زمین و زمان
که ما ظرفیتمان همین است
که ما یک عُمر میدویم به سمتِ خوشبختى،
اما همین که سراغمان آمد،
پشتمان را میکنیم و محلش نمیگذاریم
محلش نمیگذاریم تا سالها بعد،
از لابلاى دفترِ خاطراتمان بیرون بیاوریمش و
سطر سطر آن روزها را،
با یک اى کاش شروع میکنیم
اى کاش عاقل بودم اى کاش عاقل بودم
همیشه نداشتنِ لیاقت،
سهمِ آدمهاى اطرافمان نیست،
گاهى خودمان،میشویم نالایق ترین آدمِ روى زمین...
همان جا که خوشبختى برایمان دست تکان میدهد و ما،
عینِ خیالمان نیست که نیست...

۱۴ مهر ۰۰ ، ۱۰:۳۷ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
پوریا قلعه